شهدای بمباران هوایی سردشت

شهدای بمباران هوایی سردشت

نگاه مادرش بارانی شده بود!

شبی را که پرویز گفته بود: می خواهم بروم، و نگاه مادرش بارانی شده بود به خاطر آوردم گفتم: نرو سن و سالت هنوز خیلی کم است همین جا بمان. مادرت نگران است.
طراحی و تولید: ایران سامانه