نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - تاریخ
تاریخ شفاهی والدین شهدا؛
پدر شهید والامقام «موسی گودرزی» در بیان خاطرات فرزندش می‌گوید: پسرم سنش کم بود و بسیج او را برای اعزام به جبهه نمی‌پذیرفت. مجبور شد شناسنامه‌اش را دستکاری کند که سنش برای رفتن به جبهه مناسب باشد.
کد خبر: ۵۷۰۲۲۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۲۲

گفتگوی تصویری با جانباز کرمانشاهی «بهزاد مرادی»
«بهزاد مرادی» می‌گوید: 26 اسفندماه 1385 در پادگان مرزی خسروی ولد خشکه مجروح شدم، سرباز بودم و چیزی به پایان خدمتم نمانده بود که در حین انجام مأموریت، به مین جا مانده از جنگ تحمیلی برخورد کردیم و من پای چپم را از دست دادم.
کد خبر: ۵۷۰۱۸۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۲۱

روایتی شنیدنی از زبان جانباز«نسرین جهانشاهی»
«نسرین جهانشاهی» می‌گوید: من‌ هیچوقت از دشمن نمی‌ترسیدم همیشه هواپیماها را در آسمان نگاه می‌کردم و فکر نمی کردم روزی همین هواپیماهای به محل سکونت خودم حمله می‌کنند.
کد خبر: ۵۷۰۱۸۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۲۱

گفتگوی تصویری با جانباز و آزاده «بابا علی ابدالی عسگرآبادی»
«بابا علی ابدالی عسگرآبادی» می‌گوید: ما را به شهرک جلولا بردند 21 روز آنجا بودیم تا اسرا را جمع کردند و بعد ما را به زندان هارون الرشید بردند. شش ماه افسرها باید سلول‌های هارون الرشید را طی کنند که سخت‌ترین سلول بود چون غذا و امکانات بهداشتی نداشتیم.
کد خبر: ۵۷۰۱۸۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۲۱

گفتگوی تصویری با جانباز «پرویز گراوندی نژاد»
«پرویز گراوندی نژاد» می‌گوید: از اسارت خیلی می‌ترسیدم وقتی مجروح شدم تا زمانی که من را سوار آمبولانس کردند و بردند بیهوش نشدم. پایم را از دست داده بودم اما از ساعت یک ظهر تا 7 شب تحمل کردم.
کد خبر: ۵۷۰۱۷۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۲۱

گفتگوی تصویری با جانباز «لطیف کرمی الیاسوندی»
«لطیف کرمی الیاسوندی» می‌گوید: علاقه زیادی به جمهوری اسلامی داشتم تا اینکه آماده خدمت سربازی شدم ما را به حلبچه فرستادند و از آنجا به ارومیه 6 ماه مانده بود که خدمتم تمام شود بیسم چی بودم که در نوار مرزی ایران و ترکیه به کمین خوردیم و آنجا مجروح شدم.
کد خبر: ۵۷۰۰۵۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۲۰

روایتی شنیدنی از جانباز کرمانشاهی «رحمت اله حیدری تجر»
جانباز کرمانشاهی «رحمت اله حیدری تجر» می‌گوید: تمام زندگی‌مان را به یکباره از دست دادیم. من هم از چند ناحیه مجروح شده بودم و در بیمارستان تحت درمان بودم. یادم می‌آید زمانی که بمباران شد مردم مثل برگ درخت روی زمین می‌افتادند و مجروح و شهید می‌شدند.
کد خبر: ۵۷۰۰۴۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۲۰

تاریخ شفاهی والدین شهدا؛
مادر شهید «اسداله بیات» می گوید: اخلاق پسرم خیلی خوب بود. وقتی من دیر به خانه می آمدم خودش غذا درست می‌کرد. اسداله برای من مثل فرشته‌ها بود. وقتی شهید شد یک چادر مشکی روی پیکرش انداختیم و یک تکه یخ هم گذاشتیم روی جگرش چون خودش وصیت کرده بود یخ بگذارید که اگر مادرم ناراحتی و گریه کرد من جگرم آتش نگیرد.
کد خبر: ۵۶۹۹۸۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۲۴

تاریخ شفاهی والدین شهدا؛
مادر شهید «داود صارمی» می گوید: پسرم قبل از شهادتش گفت زمانی که کسی فوت می‌کند لباس سیاه نپوش و بر مزارش شیون نکنید. بعد از شهادتش تا الان نه لباس سیاه پوشیدم و نه بر مزارش شیون کردم.
کد خبر: ۵۶۹۹۷۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۱۹

گفتگوی تصویری با جانباز کرمانشاهی«فروغ صیدی»
جانباز کرمانشاهی «فروغ صیدی» می‌گوید: زمانی که شهر کرمانشاه بمباران هوایی شد، من سن و سالی نداشتم همین که امداد به کمک آمد در خون می غلتیدم و از همه جای بدنم خون می رفت اما هیچگاه آن لحظه را فراموش نمی‌کنم.
کد خبر: ۵۶۹۹۰۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۱۷

گفتگوی تصویری با جانباز کرمانشاهی «کیومرث باباخانیان»
جانباز کرمانشاهی «کیومرث باباخانیان» می‌گوید: سه بار در مناطق جنگی از ناحیه سینه، شکم و کمر مجروح شدم و حتی بار آخر هم با صدای انفجار دچار موج گرفتگی شدم، کسی هم اطلاع نداشت اما جبهه و جنگ را رها نکردم.
کد خبر: ۵۶۹۹۰۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۱۷

تاریخ شفاهی والدین شهدا؛
پدر شهید والامقام «حسینعلی فهامی» می‌گوید: پسرم کمک حال مردم بود. با وجود سن کم چند سال در جبهه جنگید و بعد از شهادت، هشت سال مفقودالاثر ماند. من خوشحالم که فرزندم در راه خدا به شهادت رسیده است.
کد خبر: ۵۶۹۸۸۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۱۷

گفتگوی تصویری با جانباز کرمانشاهی «غلامرضا کهریزی»
«غلامرضا کهریزی»، می‌گوید: نیروهای عراقی از دوطرف روبرو و پشت سر به ما حمله کردند و ما زمین گیر شدیم. خدمه توپچی نفر‌بر زرهی بودم به فرمانده گفتم نیم ساعتی زیر تانک استراحت می‌کنم و برمی‌گردم که در همین حین سه خمپاره نزدیکم به زمین خورد و به شدت مجروح شدم.
کد خبر: ۵۶۹۷۳۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۱۳

تاریخ شفاهی والدین شهدا؛
مادر شهید «علی محمد صفایی» در بیان خاطرات فرزندش می گوید: روزی که پسرم به شهادت رسید من خواب بودم و در خواب دیدم که تانک عراقی به من حمله کرده است، هراسان از خواب پریدم و احساس کردم اتفاقی برای فرزندم افتاده است. بعد از چند روز خبر شهادتش را برای ما آوردند.
کد خبر: ۵۶۹۶۱۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۱۲

گفتگوی تصویری با جانباز «نصرت علی درویشی خواه»
«نصرت علی درویشی خواه» می‌گوید: وظیفه من و دوستانم حفاظت از خط مقدم بود باید از تپه‌هایی با عناوینی چون تپه ایمان، جهاد و شهادت حفاظت می‌کردیم.
کد خبر: ۵۶۹۶۰۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۱۲

روایتی شنیدنی از جانباز کرمانشاهی «ایران نظری»
«ایران نظری» می‌گوید: تا سال‌ها از حمله عراقی‌ها وحشت داشتم و می‌ترسیدم یک کوه نزدیک ما بود که در آنجا برای خودم سنگر درست کرده بودم و فقط شب‌ها به خانه برمی‌گشتم.
کد خبر: ۵۶۹۶۰۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۱۲

گفتگوی تصویری با جانباز و آزاده «عربعلی میرزایی ذوله»
جانباز و آزاده «عربعلی میرزایی ذوله»، می‌گوید: وقتی خبر فوت امام خمینی را از تلویزیون شنیدیم همه 1500 نفر اسیر به عزاداری پرداختیم و عراقی‌ها وقتی فهمیدند وارد اردوگاه شدند و ما را مجبور می‌کردند که به امام توهین کنیم بدترین شکنجه‌ها را کردند اما دریغ از یک کلمه مردم ایران یک مردم با غیرت هستند.
کد خبر: ۵۶۹۵۰۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۱۰

گفتگوی تصویری با جانباز و آزاده«جلیل جعفری»
جانباز و آزاده«جلیل جعفری»، می‌گوید: بدترین خاطره و شکنجه در در دوران اسارتم خبر فوت امام خمینی (ره) در تاریخ 14 خرداد 1368 بود. کل اردوگاه با شنیدن این خبر ناراحت شدند و به این فکر می‌کردیم بعد از امام چه کسی مملکت را از چنگ دشمنان درمی‌آورد.
کد خبر: ۵۶۹۵۰۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۱۰

گفتگوی تصویری با جانباز «رمضان مرادی سرتیپ آبادی»
«رمضان مرادی سرتیپ آبادی»، می‌گوید: قبل از انقلاب از 9 سالگی با امام خمینی آشنا بودم و همیشه در محیط خانوادگی در مورد شخصیت ایشان صحبت می‌کردیم، از بچگی امام خمینی(ره) را دوست داشتم.
کد خبر: ۵۶۹۴۹۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۱۰

خاطرات شفاهی والدین شهدا؛
مادر شهید «هوشنگ گراوند» می گوید: پسرم وقتی به مدرسه می رفت بدون اینکه به ما بگوید به جبهه رفت. بعد از اینکه به شهادت رسید و خبر شهادتش را به ما دادند من تازه متوجه شدم که پسرم به جبهه رفته است.
کد خبر: ۵۶۹۳۵۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۰۹