خاطرهای از شهيد محمود عابری «2»
همرزم شهيد محمود عابری در خاطرهای نقل میکند: «يک روز با شهيد عابری در سنگر نشسته بوديم که يکباره دشمن شروع به ريختن آتش کرد. محمود رو به من گفت: اصغر بلند شو تا برويم، گفتم کجا؟ گفت: من يک جايی بلد هستم که از تير خمپاره و تير مستقيم محفوظ خواهيم بود و...» متن کامل خاطره دوم این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.