واحد تخریب

واحد تخریب

ماجرای شهادت "حاج همت"/ حاج قاسم پشت بی سیم چه گفت؟

نوید شاهد - بي سيم حاج قاسم صدايم كرد، پياده شدم و پس از صحبت با حاج قاسم، وقتي برگشتم سيد حميد پشت سر حاج همت نشسته بود، حرفي نزدم، موتورخودم را روشن كردم و درون كانال راه افتاديم.
وصیت نامه شهید آراسته؛

امیدوارم آنهایى که تابه‌حال مخالف جمهورى اسلامى بودند، به خود آیند

نوید شاهد - شهید سید هاشم آراسته فرمانده جوان و غیور واحد تخریب از شهدای والامقام مشهد مقدس، در جنگ تحمیلی جان خود را در راه برای دفاع از میهن اسلامی عزیزمان ایران فدا کرد. در ادامه زندگینامه و وصیت نامه این شهید بزرگوار را می خوانیم.
خاطرات واحد تخریب لشکر ثارالله؛

باز کردن معبر زیر آتش شدید دشمن!

نوید شاهد - «عباس جعفری» از رزمندگان واحد تخریب لشکر ثارالله می گوید: اسحاق به سختي نفس مي‌كشيد. صورتم را برگرداندم. سر اسحاق (اسطحي) به سوي من خم شده بود و خون گرمش روي پشتم مي ريخت، تركش به گردنش اصابت كرده بود و شهيد شد. زير آن آتش شديد معبر را گشاد كرديم و برگشتيم.
خاطرات واحد تخریب لشکر ثارالله؛

راضي نيستم به خاطر من دروغ بگويي!

مسعود گفت: «راضي نيستم به خاطر من دروغ بگويي.» با هم به حسينيه‌ي محل رفتيم. شب را آنجا ماند. هوا سرد بود. گوشه‌ي گليم حسينيه را روي خودش کشيد و خوابيد. فرداي آن روز به کرمان رفت.
خاطرات واحد تخریب لشکر ثارالله؛

عبور از اروند با عنایت حضرت زهرا(س)

وارد آب شديم. اروند طوفاني شد و همه‌ي پيش بيني ها را به هم زد. بدون آنکه اختياري داشته باشيم، آب ما را به ساحل دشمن برد. با عنايت حضرت زهرا (س) کنار تک درخت از آب بيرون آمديم.

خاطرات واحد تخریب لشکر ثارالله/ فوراً دژ را منفجر كنيد !

تازه فهميدم از خاكريز خودمان عبور كرده و به خاكريز دشمن رسيده ام. به سرعت برگشتم. گلوله هاي آر پي جي را به بچه ها رساندم و نزد برادر ميرحسيني آمدم. همين كه چشمش به من افتاد، گفت: «فوراً دژ را منفجر كنيد.»
خاطرات واحد تخریب لشکر ثارالله؛

گوسفند بي انضباط !

هر روز يکي از بچه هاي تخريب گوسفندها را به بيابان مي‌برد. روزي نوبت به محمد سرگزي رسيد. وقتي حرکت مي کرد، گفتم : «اسم هر کدام از اين گوسفند ها را که بي‌نظمي‌كردند. يادداشت کن.»
شهید محمد رضا مهدیزاده طوسی

فرمانده تخریب لشکر ویژه شهدا عاشق مبارزه با اسرائیل

محمدرضا و علی مهدی زاده طوسی دو برادرند از تبار ابالفضل (ع)... با آغاز جنگ تحمیلی همراه پدر بزرگوارشان به دفاع بر خواستند. پدر سقا بود و رزمندگان تشنه لب را سیراب میکرد و فرزندان دلاور خط شکن میدان نبرد بودند.

صرف صبحانه در میدان مین!

نزديک ميدان مين سفره را روي زمين پهن کرديم و مشغول صرف صبحانه شديم. کمي بعد ناگهان صداي انفجار مهيبي به گوش رسيد. سرآسيمه به ميدان و به يکديگر نگاه کرديم.
تازه‌ها
طراحی و تولید: ایران سامانه