متوسلیان

متوسلیان
سردار جاوید نشان حاج احمد متوسلیان؛

در هاله ای از غبار، خورشید شدی....

وقتی یکی از بسیجی ها به او رو کرد و گفت: حاج آقا! بی خوابی اين چند شب، امان همه ما را بريده، ان شاالله امشب با يك خواب خوب، تلافی كنيم، جوابش آیین نامه ی جاوید طریق جهاد و مقاومت شد: ببين بسيجی! می دانی آنجا كجاست؟ خوب نگاه كن. آنجا انتهای افق است. من و تو بايد پرچم خودمان را آنجا بزنيم؛ در انتهای افق. هر وقت به آنجا رسيدی و پرچم را كوبيدی، بعد برو بگير راحت بخواب!... و نام او تا امروز، در نبودنش، اسم رمز پایداری و پایان ناپذیری مصاف جبهه حق است تا محو نظام سلطه استکبار و صهیونیسم. او به ظاهر از میان ما و از صحنه نبرد با دشمن منطقه ای و جهانی، به دست جنایتکار صهیونیسم، که او را خوب شناخته بود، رفت و دیگر از او نشانی تا امروز پیدا نشد، اما تمام این میدان و معرکه ی مصاف، تجلی راه و نگاه او شد. او در جایی از تاریخ، به ظاهر، گم شد اما راه را برای همه تا همیشه، پیدا کرد...
کلیپ/

نماهنگ فاخر «متوسل» منتشر شد

به مناسبت چهاردهم تیرماه سالروز ربوده شدن حاج احمد متوسلیان و سه دیپلمات ایرانی نماهنگ فاخر «متوسل»برای علاقه مندان منتشر می‌شود.

ویژه برنامه رادیویی جاوید الاثر حاج احمد متوسلیان

جاویدالاثر حاج احمد متوسلیان فرمانده شجاعی بود که خاطرات فراوانی از خودش به جای گذاشت. گرچه از سرنوشت او اطلاعی در دست نیست ولی یاد و خاطرش همیشه برای ما زنده است.
فرزند یکی از دیپلمات های ربوده شده:

شاهد و مدرکی دال بر شهادت دیپلمات‌ها نداریم / این پرونده مسئول ندارد

36 سال اسارت یا شهادت نامعلوم! این سرنوشت پر ابهام 4 دیپلمات ایرانی و خانواده‌هایشان است. آیا پیگیری‌های حقوقی و سیاسی لازم برای آشکار شدن وضعیت آنها انجام شده و می شود؟
بیست و چهارم دی ماه سال 1360

روزی که حاج احمد متوسلیان با کردستان وداع کرد

پس از کسب موفقیت های پی در پی حاج احمد و یارانش در غرب، محسن رضایی از او خواست تا تیپی را در جنوب تشکیل دهد.
با انتشار یک سند تصویری از آخرین شاهد عینی

«راز» حاج احمد متوسلیان روی آنتن رسانه ملی

نوید شاهد: هجدهمین قسمت برنامه راز به ناگفته هایی از ۳۵ سال بی خبری از سرگذشت ۴ دیپلمات ربوده شده در لبنان اختصاص یافت.

عکس نوشت/ حاج احمد منطق دیگری داشت

می گفت: «فرمانده کسیه که توی خط مقدم، برادر بزرگتره و در سایر مواقع، کمترین و کوچکترین برادر بچه رزمنده هاست.» حاج احمد با این رفتار خود بر قلب های بچه ها حکومت می کرد.

حاج احمد متوسلیان ؛ (2) خاطره ی بازدید نماینده بنی صدر از مریوان از زبان سعید طاهریان

وقتی به گوش حاج احمد رسید که نماینده تام الاختیار بنی صدر در غرب کشور قرار است از مریوان بازدید کند، با حالتی عصبانی گوشی تلفن را زمین کوبید و به همراه دوف سه نفر به طرف پادگان مریوان حرکت کردند.

طراحی عملیات فتح المبین (فتح الفتوح رزمندگان اسلام)

طرح عملیات فتح المبین نیازمند یک شناسایی دقیق و حساب شده بود به همین جهت شهید حسن باقری شیوه حفر کانال و تونل در زمین و دور زدن دشمن را پیشنهاد می کند و....

گفت‌وگو با محمدحسین مهدویان: روایت خودم را از متوسلیان ساختم

حالا او فیلم سینمایی «ایستاده در غبار» را نیز به همان سبک و البته با اندکی تفاوت ساخته است. این بار اما نه فقط تفاوت سبک بلکه آنچه مخاطب را میخکوب می‌کند، روایتی متفاوت از زندگی یکی از فرماندهان جنگ است، روایتی که شبیه هیچ‌ یک از قرائت‌های مرسوم نیست. احمد متوسلیان در این فیلم، انسانی زمینی با تمام صفات خوب و بد انسانی است و نه فرشته‌ای آسمانی و دست‌نیافتنی...

دفتر خاطرات - ظرف شستن

نوید شاهد: يكي مي گفت : "تازه رسيده بودم به قرارگاه تاكتيكي و دلم مي خواست حاج احمد را ببينم . همين طور كه داشتم قدم زنان به طرف قرارگاه مي رفتم ، صحنه عجيبي ديدم .
خاطره ای ناب از حاج احمد متوسلیان

دفتر خاطرات / عمليات فتح المبين

نوید شاهد: عمليات فتح المبين ، اولين عمليات بزرگي بود كه به تيپ واگذار شد . قبل از شروع عمليات ، قرار بر اين شد گروهي براي شناسايي به منطقه اعزام شوند

نگاهی به حیات ظاهری جاويد الاثر حاج احمد متوسلیان

نوید شاهد: " احمد " در سال 1332 در جنوب تهران چشم به جهان گشود . پدر و مادرش اهل تقوا و ديانت بودند و بر اين نسخ ، احمد را تربيت كردند . دورهء ابتدايي را در دبستان اسلامي " مصطفوي " تمام كرد . ضمن تحصيل ، در بازار به پدرش كمك مي كرد ...

دفتر خاطرات - آزادسازی خرمشهر

نوید شاهد: نور كم سوي چراغهاي بي رمق، خودشان را به چشمان شهبازي مي رساند و اردوگاه انرژي اتمي دارخوين را نشان مي داد. ساعت دوازده نيمه شب بود و او نگران بود كه مبادا باقري تيم شناسايي را روانه آن سوي كارون كرده باشد.

دفتر خاطرات - شناسايي تنگه تانك

نوید شاهد: از همه جا بوي عيد مي آمد؛ بوي هفت سين. انگار يك سفره سبز به رنگ دشتهاي دزفول و شوش زير پاي همه باز شده باشد. علفهاي خيس و باران خورده زير پوتينها مي خوابيدند و به آني دوباره قد علم مي كردند. چشمهاي فرماندهان از ديدگاه مركزي روي قدمهايي بود كه از بالاي تپه مثل آب سرازير شده بودند و در دشت جاري مي شدند.

دفتر خاطرات - فرماندهي تيپ محمد رسول الله

نوید شاهد: نگاه آقا محسن رفت روي ساعت ديواري. عقربه از دوازده نيمه شب گذشته بود و هنوز از متوسليان خبري نبود. چاي را يكسر ريخت توي نعلبكي و سر كشيد و به عكس امام زل زد. عكس امام با او حرف مي زد. ياد ملاقات آخر افتاد و سفارش هاي امام: «نفسهاي آخر اين متجاوزان را بگيريد.»

دفتر خاطرات - زیارت خانه خدا

نوید شاهد: خون در رگهاي متوسليان جوشيد. فرياد زد: «ولش كنين نامردا!» و به سمت پليسي كه دست به گردن زائر گذاشته بود، دويد. شهبازي و همت هم معطل نكردند. پريدند وسط پليس ها و فرياد الله اكبر سر دادند. گرد و خاك قبرستان احد را پر كرد. شهبازي دست به كمر پليس انداخت و كلت او را برداشت.
تازه‌ها
طراحی و تولید: ایران سامانه