خاطرات شفاهی - صفحه 2

navideshahed.com

برچسب ها - خاطرات شفاهی
خاطرات شفاهی همسر شهید «علیمردان بیگ محمدی»
همسر «شهید علیمردان بیگ محمدی» درباره شهید می‌گوید: شهید علیمردان مرد روز‌های سخت بود و با اراده‌ای که داشت همیشه در کارهایش پیروز و موفق بود. وی یک فرهنگی پرتلاش بود، بنده نزدیک به ۱۱ سال با او زندگی کردم و در تمام این مدت همیشه با احترام خاصی با من رفتار می‌کرد. در ادامه کلیپ این مصاحبه منتشر می‌شود.
کد خبر: ۵۹۰۶۴۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۲/۱۵

خاطرات شفاهی همسر شهید «علیمردان بیگ محمدی»
همسر «شهید علیمردان بیگ محمدی» درباره شهید می‌گوید: شهید علیمردان مرد روز‌های سخت بود و با اراده‌ای که داشت همیشه در کارهایش پیروز و موفق بود. وی یک فرهنگی پرتلاش بود، بنده نزدیک به ۱۱ سال با او زندگی کردم و در تمام این مدت همیشه با احترام خاصی با من رفتار می‌کرد. در ادامه کلیپ این مصاحبه منتشر می‌شود.
کد خبر: ۵۹۰۶۴۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۲/۱۵

خاطرات شفاهی والدین شهدا
پدر شهید معلم «یوسف پرنیان» می‌گوید: به نماز و روزه بسیار اهمیت می‌داد، به اسلام و حکومت اسلامی علاقمند بود و همیشه به نصایح امام از رادیو گوش می‌داد.
کد خبر: ۵۹۰۶۴۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۲/۱۵

خاطرات شفاهی والدین شهدا
پدر شهید معلم «یوسف پرنیان» می‌گوید: به نماز و روزه بسیار اهمیت می‌داد، به اسلام و حکومت اسلامی علاقمند بود و همیشه به نصایح امام از رادیو گوش می‌داد.
کد خبر: ۵۹۰۶۴۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۲/۱۵

خاطرات شفاهی والدین شهدا
مادر شهید معلم «سید حسین غلامی» می‌گوید: به معلمی که آن را شغل انبیاء می‌دانست بسیار علاقمند و در کارش بسیار مصمم بود. با توجه به اینکه جبهه را دانشگاه ایثار، فداکاری و انسان سازی می‌دانست، سه بار به جبهه رفت.
کد خبر: ۵۹۰۶۴۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۲/۱۵

خاطرات شفاهی جانبازان
جانباز ۵۰ درصد «نادر نظامی» در بیان خاطرات خود می‌گوید: « با هلیکوپتر عازم منطقه بودیم که میگ های عراقی ما را تهدید به حمله کردند و خلبان، هلیکوپتر را به سمت پایین رها کرد و ما دست‌هایمان را بر روی سرمان گذاشتیم و شهادتین دادیم...»
کد خبر: ۵۹۰۶۴۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۲/۱۶

خاطرات شفاهی جانبازان
جانباز ۵۰ درصد «نادر نظامی» در بیان خاطرات خود می‌گوید: « با هلیکوپتر عازم منطقه بودیم که میگ های عراقی ما را تهدید به حمله کردند و خلبان، هلیکوپتر را به سمت پایین رها کرد و ما دست‌هایمان را بر روی سرمان گذاشتیم و شهادتین دادیم...»
کد خبر: ۵۹۰۶۴۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۲/۱۶

خاطرات شفاهی جانبازان
جانباز ۵۰ درصد «نادر نظامی» در بیان خاطرات خود می‌گوید: « با هلیکوپتر عازم منطقه بودیم که میگ های عراقی ما را تهدید به حمله کردند و خلبان، هلیکوپتر را به سمت پایین رها کرد و ما دست‌هایمان را بر روی سرمان گذاشتیم و شهادتین دادیم...»
کد خبر: ۵۹۰۶۴۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۲/۱۶

خاطرات شفاهی جانباز ایلامی
جانباز میرزایی در عملیات‌های زیادی شرکت داشت، از جمله والفجر ۳ و شاخ شمیران که در آنجا شیمیایی شد. وی می‌گوید من مسئولیت تدارکات گردان بر عهده داشتم بیشتر همرزمانم شهید شدند، به نظر او فضای جبهه فضای معنویت بود تمام کسانی که شهید شدند به نحوی هر کدام از شهادت خود آگاه بودند انگار به آنها الهام شده بود. در ادامه خاطرات شفاهی این جانباز گرانقدر منتشر می شود.
کد خبر: ۵۹۰۶۳۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۲/۱۵

خاطرات شفاهی جانباز ایلامی
جانباز میرزایی در عملیات‌های زیادی شرکت داشتند از جمله والفجر ۳ و شاخ شمیران که در آنجا شیمیایی شدند. وی می‌گوید من مسئولیت تدارکات گردان بر عهده داشتم بیشتر همرزمانم شهید شدند، به نظر او فضای جبهه فضای معنویت بود تمام کسانی که شهید شدند به نحوی هر کدام از شهادت خود آگاه بودند انگار به آنها الهام شده بود. در ادامه خاطرات شفاهی این جانباز گرانقدر منتشر می شود.
کد خبر: ۵۹۰۶۳۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۲/۱۵

خاطرات شفاهی جانباز ۷۰ درصد «نظر آسا»
«نظر آسا»، از جانبازان ۷۰ درصد سرافراز دفاع مقدس استان ایلام است که در زمان جنگ تحمیلی رژیم بعث عراق علیه ایران فرمانده گردان شهید بهشتی لشکر ۱۱ حضرت امیر (ع) بوده است. وی بزرگترین افتخارش نایل شدن به دریافت عصای مبارک مقام معظم رهبری (مدظله العالی) می‌داند.
کد خبر: ۵۹۰۵۳۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۲/۱۳

خاطرات شفاهی جانبازان؛
جانباز «عوض افروشه» درباره نحوه رفتنش به جبهه چنین روایت می‌کند: دوستان و بزرگانی که جبهه بودند مرتب در مورد جبهه صحبت می‌کردند و من هم با شنیدن حرف‌هایشان وسوسه شدم که به جبهه بروم. آن زمان کلاس دوم راهنمایی بودم که از مدرسه فرار کردم و راهی جبهه شدم.
کد خبر: ۵۹۰۲۰۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۲/۰۸

خاطرات شفاهی همسران شهدا
همسر شهید «اباذر مظاهری نصر»، با چشمانی پر از اشتیاق و صدایی لرزان از خاطرهٔ آن شب میگوید: «آن روزها گرفتاریهای مالی طاقتم را بریده بود. ترس از دست دادن آبرو، خواب را از چشمانم ربوده بود، با تمام وجود از شهیدم کمک خواستم: "تو همیشه پناهم بودی... حالا که نیستی، دستم را بگیر تا خرد نشوم!"
کد خبر: ۵۹۰۱۹۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۲/۰۸

خاطرات شفاهی همسران شهدا
همسر شهید «اباذر مظاهری نصر»، با چشمانی پر از اشتیاق و صدایی لرزان از خاطرهٔ آن شب میگوید: «آن روزها گرفتاریهای مالی طاقتم را بریده بود. ترس از دست دادن آبرو، خواب را از چشمانم ربوده بود، با تمام وجود از شهیدم کمک خواستم: "تو همیشه پناهم بودی... حالا که نیستی، دستم را بگیر تا خرد نشوم!"
کد خبر: ۵۹۰۱۹۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۲/۰۸

خاطرات شفاهی همسران شهدا
همسر شهید «اباذر مظاهری نصر»، با چشمانی پر از اشتیاق و صدایی لرزان از خاطرهٔ آن شب میگوید: «آن روزها گرفتاریهای مالی طاقتم را بریده بود. ترس از دست دادن آبرو، خواب را از چشمانم ربوده بود، با تمام وجود از شهیدم کمک خواستم: "تو همیشه پناهم بودی... حالا که نیستی، دستم را بگیر تا خرد نشوم!"
کد خبر: ۵۹۰۱۹۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۲/۰۸

خاطرات شفاهی جانبازان؛
جانباز «عبدالله جدکاره(سالاری)» درباره نحوه رفتنش به جبهه چنین روایت می‌کند: زمانی که امام خمینی(ره) برای رفتن به جبهه فتوا داد من نیز برای جبهه نام‌نویسی کردم. در زمان اعزام اولیه 14 سالم بود و برای اینکه من را به جبهه اعزام کنند زمانی که تو صف رزمنده‌ها می‌ایستادیم آجر زیر پایم می‌گذاشتم تا قدم بلندتر دیده شود.
کد خبر: ۵۹۰۰۴۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۲/۰۶

خاطرات شفاهی جانبازان؛
جانباز «عبدالله جدکاره(سالاری)» درباره نحوه رفتنش به جبهه چنین روایت می‌کند: زمانی که امام خمینی(ره) برای رفتن به جبهه فتوا داد من نیز برای جبهه نام‌نویسی کردم. در زمان اعزام اولیه 14 سالم بود و برای اینکه من را به جبهه اعزام کنند زمانی که تو صف رزمنده‌ها می‌ایستادیم آجر زیر پایم می‌گذاشتم تا قدم بلندتر دیده شود.
کد خبر: ۵۹۰۰۴۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۲/۰۶

خاطرات شفاهی جانبازان؛
جانباز «عبدالله جدکاره(سالاری)» درباره نحوه رفتنش به جبهه چنین روایت می‌کند: زمانی که امام خمینی(ره) برای رفتن به جبهه فتوا داد من نیز برای جبهه نام‌نویسی کردم. در زمان اعزام اولیه 14 سالم بود و برای اینکه من را به جبهه اعزام کنند زمانی که تو صف رزمنده‌ها می‌ایستادیم آجر زیر پایم می‌گذاشتم تا قدم بلندتر دیده شود.
کد خبر: ۵۹۰۰۴۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۲/۰۶

خاطرات شفاهی جانبازان
جانباز «رحمان جمالی راد» در خاطرات خود از دوران دفاع مقدس، به نقش بی‌بدیل “لرکه زدن لری” در ایجاد شور و حماسه بین رزمندگان اشاره می‌کند. او می‌گوید که نوای حماسی این موسیقی محلی پیش از آغاز عملیات، روحیه‌ای مضاعف به همرزمانش می‌بخشید و آتش عشق به وطن را در دل‌هایشان شعله‌ور می‌کرد.
کد خبر: ۵۸۹۹۶۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۲/۰۳

روایت خاطرات جانباز ایلامی
«عزیز جمشیدی» جانباز ۴۵ درصد ایلامی از حضورش در جبهه چنین می‌گوید: از همان دوران ابتدایی با ذوق و شوق فراوان و با اصرار خودم وارد جبهه شدم، جبهه پر از خاطرات تلخ و شیرین برای رزمندگان بود. ابتدا وارد جبهه چنگوله شدم در عملیات‌های زیادی شرکت داشتم، بعد از مدتی فرمانده دسته، فرمانده گروهان، راننده رزمندگان بودم، سال ۱۳۶۲ از ناحیه پا مجروح و بعد از آن چندین مرتبه مجروحیت، سال ۱۳۶۶ در سلیمانیه عراق شیمیایی شدم. در ادامه فیلم این مصاحبه ببینید.
کد خبر: ۵۸۹۹۵۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۲/۰۳