خاطراتی از شهید محمدکاظم شهروی
در همه حال و در همه جا به فکر فرزندانم سمیه و محمدرضا و بقیه بودم و همش در فکر بودم که این بچه ها اینقدر به بابا انس پیدا کرده اند چه کار می کنند مخصوصاً محمدرضا که فهمیده بود من می خواهم بروم جبهه و روز اول صبح هنگام خداحافظی با گریه سر خود را در زیر لحاف کرد از یاد نخواهم برد بفکر سمیه و آن شیرین زبانیها دلم را آتش می زد
کد خبر: ۴۵۲۸۰۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۱/۲۶
شهيد محمد جواد اختياردار در خاطره خود می نویسد: حالا هم ايشان را به جدشان و مادر عزيزشان سوگند مي دهم که بهترين شهادت ها و والاترين شهادت ها را از خدا برايم تقاضا نمايد. خدايا تو را به حقی که معصومين دارند و تو را به حقی که بر آنها داريد شفاعتش را پذيرفته و عنايت خويش را بار ديگر به من فرو فرست .
کد خبر: ۴۴۷۷۲۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۱/۰۹
فهميدم که در اين دنيا هيچ چيز به درد نمي خورد و هيچ کس فرياد رس انسان نيست . پي به اين موضوع بردم که در اين مدت 22 سالي که زندگي کرده ام تقريباً زندگيم هيچ پوچ بوده و هيچ توشه ي باارزشي را بر نداشته ام...
کد خبر: ۴۴۷۵۳۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۱/۰۴
شهید عوضعلی بهرامی در آخرین روزهای حیاطش در خاطرات خود می نویسد: دوباره شب بعد صداي انواع گلوله ها گوش ما را کر کرده بود. در دور تا دور سنگر ما به زمين مي خورد و به برادران گفتم خدا با ماست شما چند آيه امن يجيب مضطر اذا دعا و يکشف سوء را بخوانيد ساعت 1 بعد از نيمه شب چشمان ما خواب گرفته بود .من خودم ديدم حضرت علي (ع) با ذوالفقار دور سنگر مي چرخيد .
کد خبر: ۴۴۴۹۸۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۹/۲۹
شهادت 27 آذر؛
به تپه هاي الله اکبر بستان که رسيديم پياده شده و با وسايل خود به سنگري که فرمانده ما را راهنمايي کرد رفتيم و گروه به يک سنگر رفتند در سنگر که قرار گرفتيم خمپاره و توپ و کاليبر 5 و کاليبر 75 و گلوله آرپي جي 7 بر سر ما ريخته مي شد و ما برادران را دلداري داديم و گفتيم برادران اينها چيزي نيست اينها مثل آجيل براي ماست...
کد خبر: ۴۴۴۸۶۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۹/۲۸
شهادت 23 مهرماه؛
پايان سال 62 براي من دردناکترين دوران زندگي بود در آخرين روزهاي سال شصت و دو . شهادت برادرم حيدر کشاورز درسي بر درسهايم افزود . شهادت جانگداز او باعث شد که بيشتر از هر زمان ديگر تنها شوم.
کد خبر: ۴۴۰۴۶۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۷/۲۲
شهادت 20 مهر ماه؛
يادبود روز آخر از پاسگاه شهيد دستغيب در محور زاويه که مدت دو ماه در آنجا بودند و در تاريخ 14 آذر ماه 1364 از آنجا به شيخان رفتيم و ما در همان پاسگاه مانديم...
کد خبر: ۴۴۰۳۸۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۷/۲۱
شهادت 15 مهر ماه؛
در دهم تير ماه 1360 خود را به پاسگاه تنگ ابوالحيات معرفي کردم در آن روز حمزه داش اميري هم همراه من بود و با هم به پاسگاه ابوالحيات خود را معرفي کرديم و از آنجا ما به پاسگاه نودان فرستادند و از پاسگاه نودان به گروهان ژاندارمري کازرون مراجعه کرديم.
کد خبر: ۴۳۹۹۵۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۷/۱۵
ساعت 10 صبح به ما خبر دادند که 3 شهيد آوردند و ما رفتيم تشيع جنازه آن شهيدان و تا ظهر برگشتيم آن موقع ساعت 12 بود ما رفتيم به مسجد و نماز را خوانديم و با بچه ها توي آسايشگاه رفتيم و چند ساعتي استراحت کرديم موقعی که بيدار شديم تقريباً ساعت 4 بود همه از پادگان بيرون رفتيم و توي خيابان ايستاديم تا يک اتوبوس آمد و ما سوار شديم رفتيم منطقه فاو...
کد خبر: ۴۳۹۴۹۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۷/۰۹
عمليات تابستان يا طريق القدس در منطقه سوسنگرد انجام گرفت و دست در موقعيتي بود که نيروهاي نظامي اهم از بسيج سپاه و ارتش نظم پيدا نکرده بود. به همين دليل هم جنگهاي آن موقع را جنگ نامنظم مي ناميدند در عمليات طريق القدس در بستان 4 گردان از بسيج شرکت داشت . که اين گردان چون نيروهاي زيادي داشتند جمعاً مي شدند 2 تيپ بنام هاي تيپ عاشورا و تيپ کربلا .
کد خبر: ۴۳۸۵۹۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۶/۳۰
شهادت 22 شهریور؛
اول چرا به جبهه آمده ام هر وقت که به آخرت فکر مي کنم مي بينم که در فرداي محشر در نزد حسين بن علي (ع) و شهدا شرمسار هستم و وظيفه دارم که دين خود را دين دنيا ادا کنم ولي چه کنم که بيشتر از اين کاري از دستم ساخته نيست و غير از اين که به جبهه يبابيم کاري ديگري نمي توانم انجام بدهم .
کد خبر: ۴۳۸۰۲۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۶/۲۲
شهادت 18 شهریور؛
امروز مصادف با 15 ماه مبارک رمضان زير چادري که اينجا داشتيم نشسته ايم و اوقات خوشی داريم و چادرمان در جاي خيلي خوبي است و داخل چمن هاي جالب قرار دارد و گوسفندان هم در جلو و اطراف چادرمان خوابيده اند در حال استراحت مي باشند.
کد خبر: ۴۳۷۶۵۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۶/۱۸
شب اول جنگ بود . بعد از شام به ما گفتند بايد تکبير بگوييد ما گفتيم خيلي خوب . با تني چند نفر از برادران رفتيم روي خاکريز تکبير مي گفتيم و تير اندازيي مي کرديم.
کد خبر: ۴۳۵۸۶۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۵/۲۷
برادر آزاده محمدعلی صمدی در تارخ1365/11/11 به دست نیروهای بعثی گرفتار شده و در تاریخ1369/6/5 آزاد گشته است
کد خبر: ۴۳۵۶۵۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۵/۲۴
خاطره خودنوشت شهيد «حسام الدين بهمه ای» (4)
نوید شاهد - شهيد حسام الدين بهمه ای در دفتر خاطرات خود می نویسد: « ای کاش مي دانستند من به چه جهت به جبهه آمدم ای کاش همه احساس مرا می دانستند ولی...» متن کامل خاطره خودنوشت این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۴۳۳۳۹۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۴/۳۰
عملیات به طرف ايوان دره بود صبح بعد از نماز حرکت کردم و بعد از گذشتن مسافتی در جاده ايوان دره به طرف چپ جاده پيچيده و بعد از گذشت در روستائی رسيديم در آنجا پياده شديم سيد به من فرمان داد که با پنج نفر تيپی که نزديک روستا بود را گرفته من با آن چهار نفر به نام های حاجی خليل و نادر و مهدی و داود و خودم پنج نفر شديم .
کد خبر: ۴۲۹۷۳۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۳/۱۲
هنگام حرکت شب هنگام باران سختي در بين راه شروع به باريدن گرفت که ستون با مشکلات زياد به مقصد رسيد ماشين مینی کاتيوشا در بين راه خراب شد که با مشقت زياد ماشين را بکسل کرديم و به مقصد رسيديم.
کد خبر: ۴۲۸۱۹۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۲/۲۶
سيامك را كه مدت ها آرزو می كردم او را در خواب ببينم ، در خواب ديدم در حالی كه خيلی شگفت زده شده بودم و هر دويمان اشك از چشمهايمان جاري بود او را در بغل گرفتم از او پرسيدم...
کد خبر: ۴۱۸۶۴۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۱۰/۱۸
خاطره خودنوشت شهید میرزایی «1»
شهيد «عبدالنبی ميرزایی» در دفتر خاطرات خود می نویسد: «تقريبا دو ماه در ستاد تخليه شهدای انديمشک قرارگاه نجف خدمت نمودم در اين مدت که بودم اولين حمله والفجر آغاز شد و صبح که عمليات ادامه داشت سيل شهيدان به سوی تخليه شهدا سرازير شد و...» متن کامل خاطره اول این شهید بزرگوار را در نویدشاهد بخوانید.
کد خبر: ۴۱۱۹۶۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۷/۲۲
يک تکه ابر مأمور شده بود هر کجا که ما نور لازم داشتيم از جلو ماه عقب نشيني مي کرد و هر گاه که در خطر بوديم فوراً جلو ماه را مي گرفت و روشنائي را مبدل به تاريکي غليظي مي کرد .
کد خبر: ۴۱۱۲۵۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۷/۱۳