خاطرات زنان در دفاع مقدس

خاطرات زنان در دفاع مقدس
برگی از خاطرات؛

برای رفتن به جبهه مدام گریه می‌کردم!

«آقاجون با رفتنم به جبهه مخالفت کرد و گفت ما ندیده‌ایم دختر‌ها به جبهه بروند و عزیز نیز حرف پدر را تأیید کرد. من مدام گریه می‌کردم و می‌گفتم این‌همه آدم رفته و برگشته‌اند من هم برمی‌گردم وقتی سکوتشان را دیدم افزودم: من دوره‌اش را دیده‌ام حیف است که نروم! می‌خواهم به کشورم خدمت کنم ...» ادامه این خاطره از زبان «مریم قزوینی» از زنان امدادگر استان قزوین را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
برگی از خاطرات زنان امدادگر قزوین؛

رضایت‌نامه اعزام به جبهه را گرفتم

«به منزل که رسیدم شروع کردم به بحث درباره‌ جنگ و اینکه هر کسی باید وظیفه‌اش را در قبال آن به‌درستی انجام دهد و در نهایت بحث را به این رساندم که من هم کمک‌های اولیه بلدم و شاید بتوانم در جیب مؤثر باشم. نن‌جون هاج و واج من را نگاه می‌کرد و کم‌کم داشت به قصد و غرض من از این حرف‌ها پی می‌برد ...» ادامه این خاطره از زبان «طاهره طاهری‌ها» یکی از زنان امدادگر استان قزوین را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
خاطرات زنان در دفاع مقدس/

دفاع سرنوشت ساز

زنان‌ ایرانی ‌در طی‌ هشت سال جنگ‌ تحمیلی ‌با پیروی‌ از مکتب ‌عاشورا و پیام‌ رسان ‌آن ‌حضرت زینب ‌کبری ‌(س‌) حماسه‌های ‌فراموش‌ نشدنی ‌آفریدند. خاطره ای کوتاه از حماسه های زنان دفاع مقدس را با هم مرور می کنیم.
خاطرات زنان در دفاع مقدس:

پيمان خون

هر لحظه امكان داشت آبادان سقوط كند. برادران هر كار كردند ما شهر را ترك كنيم نپذيرفتيم. سرانجام بين خواهران و برادران پاسدار پيماني بسته شد كه پيمان خون بود.
خاطرات زنان در دفاع مقدس:

نبرد با کومله

خواهر بهیار شمسی سبحانی: خاطره روزی که او را از جنگ کومله ها نجات دادیم و از ارتفاعات پایین آوریم، هیچ وقت از خاطرم نمی رود. آن روز من نمی دانستن که عاقبت این عزیز به «شهادت» ختم می شود!
تازه‌ها
طراحی و تولید: ایران سامانه