کتاب بی‌قرار

navideshahed.com

برچسب ها - کتاب بی‌قرار
«نیرو‌های بسیج و سپاه، گاهی دو ماه طول می‌کشید تا عوض شوند و این تنها به واسطه قدرت الهی و با کمک افراد ایجادکننده روحیه مثل شهید صنعت‌کار میسر بود. کسانی که با حجت بودند، اصلا احساس خستگی نمی‌کردند ...» ادامه این خاطره از زبان همرزم شهید «حجت‌الله صنعتکار آهنگری‌فرد» را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۸۹۵۱۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۱/۲۷

« یک روز که شهید طباطبایی دعای حجت را به قولی دزدیده و سر سفره گفته بود، یک پس گردنی از حجت خورد! بعد از زدن پس گردنی، شهید صنعتکار گفت: ای بابا! این ‌که دعای من بود! ...» ادامه این خاطره از زبان همسر شهید «حجت‌الله صنعتکار آهنگری‌فرد» را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۷۸۴۸۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۷/۳۰

«فرمانده گردان محمد رسول‌الله (ص) گفت: حجت! برو پسرت را ببین و برگرد. حجت سریع خود را به پسرش رساند. فرصت زیادی نبود؛ آخرین بوسه را بر گل صورت فرزند چند روزه‌اش کاشت و روانه عملیات شد ...» ادامه این خاطره از زبان همرزم شهید «حجت‌الله صنعتکار آهنگری‌فرد» را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۶۷۵۹۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۲/۱۷

«وقتی رزمنده‌ها برای نماز شب بیرون می‌رفتند، شهید صنعت‌کار هم یک اشاره‌ای از زیر پتو می‌کرد یعنی من هم بیدارم، مرا هم دعا کنید ...» ادامه این خاطره از زبان همرزم شهید «حجت‌الله صنعتکار آهنگری‌فرد» را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۶۶۲۸۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۱/۱۹

«از چهره‌ای بشاش و روحیه‌ای شاد برخوردار بود و دائماً چه در سختی‌ها و چه در اوقات دیگری که باهم بودیم بچه‌ها را با شوخی‌ها و مزاحم‌های شیرینش روحیه می‌داد ...» ادامه این خاطره از زبان همرزم شهید «حجت‌الله صنعتکار آهنگری‌فرد» را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۶۵۴۷۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۲/۲۶

«چهار روز قبل از عملیات به شهید صنعتکار خبر داده بودند که فرزندش به دنیا آمده، منطقه، منطقه حساسی بود و، چون زمان عملیات بود، به‌سختی مرخصی می‌دادند ...» ادامه این خاطره از زبان همسر شهید «حجت‌الله صنعتکار آهنگری‌فرد» را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۶۲۷۷۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۱/۰۷

«قبل از شهادتش خواب دیدم که شهید شده و در جمع شهداست. من و مادرم داشتیم می‌رفتیم که شهدا را ببینیم. همینطور که داشتیم می‌رفتیم یکدفعه دیدیم که حجت سرش را بلند کرد ...» ادامه این خاطره از شهید «محسن بلندیان» را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۶۲۱۶۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۰/۲۱

«چند جا برایش خواستگاری رفتیم. هر جا که می‌رفتیم، می‌گفت من می‌خواهم بروم جبهه و این‌جور حرف‌ها و طرف هم جواب منفی می‌داد ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات همرزم شهید «حجت‌الله صنعتکارآهنگری‌فرد» است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۵۵۲۸۷۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۲/۰۶