حرمان هور

حرمان هور

یادبود شهید «احمدرضا احدی» برگزار می‌شود

نخستین بزرگداشت دانشجوی نخبه شهید «احمدرضا احدی» برگزار می‌شود.

مسابقه کتابخوانی " حرمان هور " برگزار می‌شود

نوید شاهد_ مسابقه کتابخوانی " حرمان هور " به مناسبت هفته کتاب برگزار می‌شود.

« حرمان هور »؛ دست‌نوشته‌هایی از «شهید احمدرضا احدی» در حین جنگ تحمیلی

کتاب « حرمان هور » بر اساس دست‌نوشته‌های شهید احمدرضا احدی در حین جنگ تحمیلی تالیف شده است و در انتشارات سوره مهر به چاپ رسیده است.
معرفی کتاب

" حرمان هور " دست نوشته های شهید احمد رضا احدی

يادداشت هاي شهيد احدي انعكاس دهنده وقايعي در جبهه هاي جنگ ايران و عراق است كه در نوع خود بديع و دست نخورده است. ياددشت هايي از عمليات هاي مختلف، شهادت همرزمان ، خاطرات شخصي و ...

« حرمان هور » دست نوشته هاي پزشك شهيد احمدرضا احدي

كتاب " حرمان هور " دست نوشته هاي پزشك شهيد" احمدرضا احدي "از دوران جنگ، به اهتمام عليرضا كمري، توسط انتشارات سوره مهر به چاپ رسيد.
دست نوشته شهید احمدرضا احدی

عملیات یا مهدی (عج)/ محور: فاو- البحار

همه بچه ها آماده اند. منطقه پر از نیرو شده است. عده ای از بچه ها تمام بعد از ظهر را زیر بار گرمای دعای توسل خوانده اند. تو که باورت نمی شود امشب حمله باشد. آتش دشمن سنگین است.

دلنوشته زیبای شهید احمدرضا احدی/ هنوز هم شاید تنها در بستر گرم هور آرمیده ای

حتما تا به حال مگسی را دیده اید که در دام تار عنکبوتی افتاده باشد. آن وقت ها که کوچک تر بودیم، گاهی مگسی را می گرفتیم، آن وقت آن را دردام عنکبوتی گیر می دادیم و لحظه ای بعد ... منظور همان حالت مگس است.
دست نوشته شهید احمدرضا احدی

با باران در سنگر

نگهبانی در شب های بارانی حال و هوایی دیگر داشت؛ مخصوصاً وقتی که سنگرها روباز بودند. در چنین شب هایی مجبور بودی نگهبان ها را به داخل یک سنگر سرپوشیده بیاوری و گاه و بیگاه به بیرون سرک بکشی.

نجوای شهید احمدرضا احدی با خدا

این چند کلام را زمانی می نویستم که معلوم نیست تا چند ساعت دیگر در اردوگاه باشیم. همین چند لحظه پیش از دعای توسل بر می گشتیم، گفتند: امشب از شب های استثنایی است. می گفتند: ممکن است تا چندد روز آینده عده ای از بچه ها در میانمان نباشند.
دست نوشته شهید احمدرضا احدی

هجرت

داخل سنگر اجتماعی نمازخانه «سپاه هفتم فجر» بودم. تمام برادران گرداگرد سوله نشسته بودند و هر کس چیزی می گفت. چون نزدیک به اتمام ماموریت بود همه از رفتن صحبت می کردند.
دست نوشته شهید احمدرضا احدی

اولین قربانی- باز هم مجروحی دیگر

... راننده با عجله سوار ماشین آمبولانس شده و به سوی جاده کمر سیاه به حرکت درآمد. یکی از بچه های ما هم برای کمک، همراه راننده رفت. دل ها همه مضطرب بود که، خدایا کدامشان؟
دست نوشته های شهید احمدرضا احدی

نامه های بچه های گردان

امروز ساعت شش مشغول صرف شام بودیم. در همان حال یکی از برادران مسئول، تعدادی نامه آورد و بچه ها سراپا گوش شدند تا ببینند چه کسی نامه دارد. بالاخره خواندن نامه ها که تمام شد، عده ای خوشحال و عده ای ناراحت و عده ای بی تفاوت به نظر می رسیدند.

دست نوشته شهید احمدرضا احد؛ «چهره شجاع مردان»

خورشید کم کم خود را از مشرق نمایان می کرد که واقعه عجیبی رخ داد. دو نفر از برادران- رحمانی و مصطفی- گفتند که می خواهند به عراقی ها ضرب شستی نشان دهند. برای این منظور برادران عین الله و رضایی را با خودشان ببرند.
دست نوشته شهید احمدرضا احدی

خاطرات درس و مدرسه در جبهه

امروز بچه های ضربت به عکس روزهای پیش که عصرها در جلوی چادرهایشان جمع می شدند و تعریف می کردند و می خندیدند، هر کدام گوشه ای کز کرده بودند و گاهی آرام صحبتی میان دو نفر رد و بدل می شد و ... آن گاه سرهایشان تکان می خورد.
دست نوشته شهید احمدرضا احدی

رنگ مظلومیت

به اهواز که رسیدیم، چهره ی خشن جنگ بیشتر هویدا شد. مردم در حال فرار بودند. به هر نقطه ای از شهر نگاه می کردی، خانواده ای را می دیدی که بخش بسیار اندکی از خانه اش را به دوش می کشد.
دست نوشته شهید احمدرضا احدی

شب پرواز شهدا

پادگان شلوغ است؛ شلوغ از خیل بچه هایی که از «سرپل» آمده اند و عده ای دیگر که از شهرها اعزام شده اند. امروز دوره آموزش به پایان رسیده و همه از اتمام این زمان سخت مسرورند.
دست نوشته شهید احمدرضا احدی

غروب خونین خرداد 62

ساعت نزدیکی های شش بعداز ظهر بود. هر موقع که می خواستی از قله پایین بیایی، باید ابتدا از پله های سنگی- که بچه ها آن را درست کرده بودند تا در زمستان راحت باشند- پایین می آمدی و کمی پایین تر به جاده میانی که رسیدی، از خاک های پایین قله نیز بگذری تا به جاده اصلی برسی.
دست نوشته های شهید احمدرضا احدی

در انتظار شب قدر، شبی پنهان و منتظر قضای الهی ...

صبح روز یکشنبه (24/12/62) برای اعزام به گروهان فجر، به پشتیبانی آمدیم و بعد از خداحافظی از برادران با یک ایفا به «مقر شهید چمران» رفتیم. در بین راه، بچه ها، با توجه به اینکه همه در یک گروهان عملیاتی بودیم، شور و حال وصف ناپذیری داشتند.

هر روز کربلا «دست نوشته هایی کوتاه از شهید احمدرضا احدی»

هر روز ستاره ای را به خون می کشند. هر رو گلی را پژمرده می کنند. آری، هر روز عاشوراست و هر جایی کربلا
تازه‌ها
طراحی و تولید: ایران سامانه