علیرضا آخوندی؛ نوجوانی که شناسنامهاش را برای شهادت بزرگ کرد
به گزارش نوید شاهد البرز؛ سال 1349 در وردآورد وقتی علیرضا به دنیا آمد، کسی فکر نمیکرد این نوزاد کوچک، روزی با قامتی استوار و قلبی پر از ایمان، راهی جبهههای نبرد شود. دوران کودکیاش مثل دیگر بچههای محل گذشت؛ با بازیهای کودکانه و شیطنتهای نوجوانی. اما از همان ابتدا، چیزی در نگاهش بود که او را متفاوت میکرد.
مدرسه، کار و جبهه
علیرضا تا دوم راهنمایی درس خواند، اما دلش جای دیگری بود. مدتی در شرکت «قرقره زیبا» کار کرد، اما فکر جبهه رهایش نمیکرد. یک روز با تصمیمی جسورانه پیش خانواده آمد: «میخواهم به جبهه بروم.»
مشکل اینجا بود که سنش کم بود. اما علیرضا راه حل را پیدا کرد: شناسنامهاش را یک سال بزرگتر کرد. با همین شناسنامه، بسیج او را پذیرفت و راهی جنوب شد؛ اولین اعزام، به منطقه «دوکوهه».
مجروح، اما باز هم مصمم
در عملیات کربلای۵، ترکش خمپاره به رگ اصلی دست و زانویش اصابت کرد. هفت روز در بیمارستان تهران بستری شد، اما همین که بهبود یافت، دوباره خواست برگردد. خانواده نگران بودند، اما او میگفت: «همین نمازها هستند که در آن دنیا به دردمان میخورند.»
آخرین اعزام؛ پرواز به سوی شهادت
سال ۱۳۶۶، علیرضا برای سومین بار رفت. همان روز اول، در عملیات نصر۷، درگیر نبرد شد. ترکش دشمن به سرش اصابت کرد و او در سردشت، به آرزویش رسید. پیکر پاکش را به وردآورد برگرداندند و در بهشت زهرا (س) آرمید.
خاطرهای از همسایهها
بعد از شهادتش، همسایهها تعریف میکردند: «وقتی بار سنگینی داشتیم، علیرضا بیسروصدا میآمد و کمکمان میکرد، اما هرگز دربارهاش حرفی نمیزد.»
خواب شهادت
خواهرش خواب دیده بود: علیرضا سوار بر اسبی سفید است و میگوید:
«هرچه میخواهید من را ببینید، چون دیگر برنمیگردم.»
و او، راست گفت...
پایان
«شهید علیرضا آخوندی، نماد ایثار نوجوانانی است که با ایمان، کوچکترین سنگرها را به بزرگترین میدانهای نبرد تبدیل کردند.»