صدای العطش میشنوم
به گزارش نوید شاهد سمنان؛ شهید عباس دانشگر هجدهم اردیبهشت ۱۳۷۲ در شهرستان سمنان دیده به جهان گشود. پدرش مومن و مادرش فاطمه نام داشت. تا پایان مقطع کارشناسی درس خواند. ازدواج کرد. به عنوان پاسدار به سوریه اعزام شد. بیستم خرداد ۱۳۹۵ بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید. پيكر وي را در گلزار شهداي امامزاده اشرف زادگاهش به خاک سپردند.
فرازهایی از وصیت نامه شهید
حرکت جوهره اصلی انسان است
آخر من کجا و شهدا کجا. خجالت میکشم بخواهم مثل شهدا وصیت کنم. من ریزه خوار سفره آنان هم نیستم. شهید، شهادت را به چنگ میآورد راه درازی را طی میکند تا به آن مقام میرسد اما من چه. سیاهی گناه چهرهام را پوشانده و تنم را سفت و کسل کرده، حرکت جوهره اصلی انسان است و گناه زنجیر من.
سکون را دوست ندارم
سکون را دوست ندارم، سکون مرا بیچاره کرده، در این حرکت عالم به سمت معبود حقیقی دست و پایم را اسیر خود کرده، انسان کر میشود، کور میشود، نفهم میشود، گنگ میشود و باز هم زندگی میکند ، بعد از مدتی مست میشود و عادت میکند به مستی، وای به حالمان اگر در مستی خوش بگذرانیم و درد نداشته باشیم.
درد را انسان بیهوشی نمیکشد، انسان خواب نمیفهمد، درد را انسان باهوش و بیدار میفهمد. راستی دردهایم کو؟ چرا من بی خیال شدهام!؟ نکند بیهوشم، نکند خوابم. مثل آب خوردن چندین هزار مسلمان را کشتند و ما فقط آن را مخابره کردیم. قلب چندین نفرمان به درد آمد، چند شب خواب از چشمانمان گریخت آیا مست زندگی نیستیم؟
سرگرم بازیچه دنیاییم
خدایا تو هوشیارمان کن تو مرا بیدار کن. صدای العطش میشنوم. صدای حرم میآید. گوش عالم کر است خیام میسوزد، اما دلمان آتش نمیگیرد. مرضی بالاتر از این!؟ چرا درمانی برایش جستجو نمیکنیم؟ روحمان از بین رفته، سرگرم بازیچه دنیاییم.
(الذین هم فی خوض یلعبون) ما هستیم، مردهام تو مرا دوباره حیات بخش، خوابم تو بیدارم کن. خدایا به حرمت پای خسته رقیه، به حرمت نگاه خسته زینب (س)، به حرمت چشمان نگران حضرت ولی عصر (عج) به ما حرکت بده.
مادرم مرا به زینب (س) ببخش
آنقدر کار نکرده و حرف نگفته دارم که به همه مدیونم. اما حالا دستم از دنیا کوتاه شده. مادرم همیشه دوست داشتم دست و پایت را ببوسم اما نکردم، الان هم بغضی شده است در گلویم. برایم زحمت زیادی کشیدی مرا به زینب (س) ببخش.
پدرم به شما آنچه باید میکردم نکردم و دین شما بر گردن من سنگین است مرا عفو کنید.
خواهر عزیز و برادرانم شما را دوست دارم. به جای من به مادر و پدر خدمت کنید من که کوتاهی کردم در خدمت به آندو و اکنون سخت پشیمان.
در تشییع من بیتابی نکنید. مراسم شهدا مراسم ترحیم نیست؛ مراسم عزت و افتخار است. با محکمی و صلابت صبر کنید.