"با حیای بهشتی" توصیف مادر شهید صداقت از فرزند 18 ساله اش
به گزارش نوید شاهد سمنان شهید سيد جواد صداقت يكم شهريور 1344 در شهرستان شاهرود ديده به جهان گشود. پدرش سيدرضا، بازنشسته اداره مخابرات بود و مادرش زهرا نام داشت. دانش آموز اول متوسطه بود. به عنوان بسيجي در جبهه حضور يافت. شانزدهم آبان 1362 با سمت آرپي جي زن در پنجوين عراق به شهادت رسيد. پيكر وی مدتها در منطقه برجا ماند و پس از تفحص در گلزار شهداي زادگاهش به خاك سپرده شد. در ادامه توجه شما را به مصاحبه خواندنی نوید شاهد سمنان با " زهرا اعرابی" مادر شهید سید جواد صداقت جلب می کنیم:
مادر شهید صداقت: هربار که خوابشو می بینم تو همون حالت نوجوانی است و اومده دیدنم
نوید شاهد سمنان: مادر جان از خصوصیت بارز اخلاقی سید جواد برایمان بگویید.
مادر شهید: وقتی با پدرش حرف میزد، هیچ وقت تو چشمش نگاه نمیکرد و همیشه سرش پایین بود. وقتی هم درخواستی از ایشون داشت به من میگفت. هروقت بهش میگفتم: به پدرت بگو می گفت: شما خودت بهش بگو. پدرش وقتی باهاش حرف میزد سرش و میانداخت پایین. پدرش میگفت: پسرم من و نگاه کن. نگاه میکرد و دوباره سرش و میانداخت پایین.
نوید شاهد سمنان: شهید تا چه مقطعی درس خواند ؟
مادر شهید: اول متوسطه. درس رو بخاطر جبهه رها کرد و هر چقدر پدرش اصرار کرد که درس بخون، قبول نکرد. گفت: تو این مقطع درس به درد ما نیمخوره و باید بریم جبهه .
نوید شاهد سمنان: فعالیت انقلابی هم داشت ؟
مادر شهید: بله همیشه فعالیت داشت هرجا راهپیمایی و مراسمی بود شرکت میکرد . یه خونه تیمی منافقین نزدیک خونه مون بود . با دوستان انقلابی اش رو به روی اون خونه حلقه می زدند و شعار می دادند . یه روز هم یه خانم از اون خونه سید جوادو کتک زد.
نوید شاهد سمنان: اولین بار چطور شما را برای رفتن به جبهه راضی کرد ؟
مادر شهید: بار اول که میخواست بره پدرش گفت: پسرم الان زوده تو هنوز کوچکی نرو ولی قبول نکرد .
به ما گفت: شما باید راضی باشید و رضایت نامه ام رو امضا کنید. وقتی اصرارهای سید جواد رو دید رضایت داد .
نوید شاهد سمنان: سید جواد از جبهه با شما تماس می گرفت ؟
مادر شهید: بله هربار هم که با ما تماس می گرفت می گفت: خیالتون راحت ما اینجا خیلی راحتیم و به ما خوش میگذره. اصلا نمی گفت اونجا چکار میکنه که من ناراحت نباشم .
نوید شاهد سمنان:پیش آمده بود که وقت مرخصی از ایشان بخواهی که دیگر به جبهه نرود؟
مادر شهید: نه دیگه مصمم بود که بره. همون امضای اولی که پدرش داد و خاطرش جمع شد که پدرش راضی هست، دیگه میرفت . چون پسرعموش سید محسن صداقت اسیر شده بود و میدونست پدرش راضی نیست بره، باز هم اصرار داشت که ایشون رضایت بده . تو عملیات خرمشهر که قرار بود حمله کنند . تازه چند روز بود که اومده بود مرخصی . رفت مشهد زیارت و وقتی برگشت دیدم یه نامه روی تلویزیون گذاشته و نوشته که من رفتم عملیات خرمشهر. عملیات دوم خرمشهر بود که ایشون شرکت کرد. بعد از رفتنش نامه رو پیدا کردیم.
نوید شاهد سمنان: در مدتی که جبهه بود مجروح هم شد ؟
مادر شهید: نه فقط بار آخر آب آلوده خورده بود و بیمارستان هم رفته بود . البته بعدا که همرزم هاش اومدند به ما گفتند: که وقتی رفته بیمارستان گفته: به خانواده ام دراین مورد حرفی نزنید .
نوید شاهد سمنان: چطور به شهادت رسید ؟
مادر شهید: پاش تیر خورده بود . چون عملیت لو رفته بود نتونسته بودند اون و بیارن عقب و بعد از یازده سال پیکرش پیدا شد .
نوید شاهد سمنان: در آن مدت برای شما مسلم شده بود که سید جواد شهید شده ؟
مادر شهید: نه هربار که صدای زنگ تلفن و خونه میومد می گفتیم: حتما سید جواد اومد .
هربار که خوابشو میبینم تو همون حالت نوجوانی هست و اومده دیدنم .
نوید شاهد سمنان: به عنوان مادر شهید از مسئولین چه انتظاری دارید ؟
مادر شهید: پشتیبان مردم و مملکت باشند که لااقل زحمت بچه های ما هدر نره و دشمن شاد نشیم.