پرستوهای مهاجر دانشگاه
چهارشنبه, ۲۷ آذر ۱۳۹۸ ساعت ۱۳:۲۵
کتاب "پرستوهای مهاجر دانشگاه" به قلم علی دولتیان روایتی است از حماسه آفرینی جوانان سمنان که بسیاري از آنان دانشجو بوده اند و با رهاکردن واحدهاي درسی و دانشگاهی تا نقطه رهایی جبهه ها پیش رفته و از آنجا تا آسمان آبی عشق پر گشوده اند.
به گزارش نوید شاهد سمنان کتاب "پرستوهای مهاجر دانشگاه" به قلم علی دولتیان روایتی است از حماسه آفرینان جوان سمنان که بسیاري از آنان دانشجو بوده اند و با رهاکردن واحدهاي درسی و دانشگاهی تا نقطه رهایی جبهه ها پیش رفته و از آنجا تا آسمان آبی عشق پر گشوده اند. این کتاب به سفارش اداره کل حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس استان سمنان نخستین بار در سال 1397 توسط نشرصریر و در 125 صفحه منتشر شده است.
در قسمتی از متن کتاب می خوانیم:
وقتی که میوه رسیده شد یا باید آن را چید یا اینکه میافتد. او رسیده که شد نیفتاد، به آسمان رفت. از وضع و کار و کردارش معلوم بود که شهید میشود. نیمه هاي شب که بیدار میشدم میدیدم سر جایش نیست. قدم میزدم این طرف آن طرف، جلوي اتاقها، اولها نگران بودم میگفتم خدایا! کجا میرود این وقت شب! به عقلم نمیرسید؛ شاید جایی در حال نماز است. میرفتم جلوي اتاقها، خودش نبود هوا تاریک بود دیگر! چراغ که روشن نمیکرد. یکدفعه میدیدم آرامآرام صداي گریهاش میآید. سرش را روي مهر میگذاشت.
می رفتم جلو، شانه هایش تکان میخورد و گریه میکرد. پیش خودم می گفتم: متوجه صداي پایم نمیشود. متوجه نمیشد. اصلاً در عالم خودش نبود. یک شب لامپ را زدم دیدم نه! این اصلاً توي این دنیا نیست. گفتم که او رسیده بود! یک روز به او گفتم: »مادر جان! احمد! خوب چرا براي خودت همچین میکنی؟! چرا این همه گریه میکنی نصف شبها، تو که گناهکار نیستی، تو که آخه گناهی نکردي، یقین براي مادرت دعا میکنی!« میخندید و میگفت: »ما همه گناهکاریم، من از خدا می خوام که منو قبول کنه و شهید بشم.
می رفتم جلو، شانه هایش تکان میخورد و گریه میکرد. پیش خودم می گفتم: متوجه صداي پایم نمیشود. متوجه نمیشد. اصلاً در عالم خودش نبود. یک شب لامپ را زدم دیدم نه! این اصلاً توي این دنیا نیست. گفتم که او رسیده بود! یک روز به او گفتم: »مادر جان! احمد! خوب چرا براي خودت همچین میکنی؟! چرا این همه گریه میکنی نصف شبها، تو که گناهکار نیستی، تو که آخه گناهی نکردي، یقین براي مادرت دعا میکنی!« میخندید و میگفت: »ما همه گناهکاریم، من از خدا می خوام که منو قبول کنه و شهید بشم.
نظر شما