وصیت نامه شهید حسن برجسته واعظی: مادرم، برجسد تکه تکه ام بوسه بزن و تبریک بگو
نوید شاهد سمنان: حسن برجسته واعظي دهم دي 1341، در شهرستان شاهرود چشم به جهان گشود. پدرش شيخ علي و مادرش فاطمه نام داشت. تا سوم متوسطه درس خواند. به عنوان بسيجي در جبهه حضور يافت. دوم خرداد 1362، در پاسگاه زيد عراق بر اثر اصابت تركش به سر، شهيد شد . مزار وي در گلزار شهداي زادگاهش واقع است.
بسم الله الرحمن الرحیم
به نام او که همه چیزم از اوست. به نام او که زندگی ام در دست اوست و به نام او که زنده به اویم. زندگی ام به خاطر اوست ... [1]احساسش می کنم با قلبم، با ذره ذره وجودم، با تمام سلول هایم، اما بیانش نتوانم کرد.
«الهی انا عبدك الضعیف المذنب و مملوکک المنیب، فلا تجعلنی ممن صرفت عنه وجهک و حجبه سهوه عن عفوك» [2]
«خدایا من آن بنده گنهکار توام و آن برده فراري توام که سوي تو بازگشته ام. مبادا از آن بندگان باشم که تو براي همیشه از آنان روي گردانیده اي و از بین خطا ]کاران[ عفو تو هرگز شامل حالشان نمی گردد»
به نام خداوند بخشایشگر بخشاینده مهربان و به نام خداوندي که به بنده هاي خود نوید پیروزي داده. سلام به رهبر کبیر انقلاب، آن تنها امید مستضعفان و یاري دهنده مظلومان و سلام و درود بر ملت مبارز و ایثارگر ایران که با جان خود، با مال خود و با زندگی خود درخت انقلاب را آبیاري می کنند. احساس می کنم وقت آن رسیده باشد که بتوانم دمی چند با شما عزیزان سخن بگویم.
عرق شرم و خجالت بر روي صورتم نشسته است، چون ندانستم و نتوانستم که چیزي به این انقلاب تقدیم کنم و هر چه بود انقلاب براي ما بود نه ما براي انقلاب و من تنهاي تنها براي اسلام و مکتبم و براي عشق به خدا به جبهه نبرد رفتم و فقط عشق به خدا بود که مرا به این راه کشاند.
من این راه را آگاهانه انتخاب نمودم. من عاشق شهادتم و آرزو دارم ... [3]در راه شهدا و قرآن و اسلام باشد و مورد قبول خداوند قرار بگیرد.
شهادت کوتاهترین و عاشقانه ترین و خالصانه ترین راه براي رسیدن به خداست. شهادت پرواز شکوهمند انسان از خاك تا خداست و انتخابی آگاهانه و مخلصانه است. اگر بدانم با ریختن اولین قطره خونم احتمال پیروزي است، به پیروزي کمک خواهد کرد و اسلام جاوید خواهد ماند، پس اي تیرها و اي گلوله ها مرا دربرگیرید و بر من ببارید.
«ان کان دین محمد لم یستقم الا بقتلی فیاسیوف خذینی» [4]
اگر دین محمد باقی نمی ماند مگر با کشته شدن من، پس اي تیرها و اي شمشیرها مرا در بربگیرید.
بارالها، پروردگارا، من از آن می ترسم آنگاه که قرار شود دفتر زندگی پایان پذیرد و ]هر[ پدیده اي راه خود را به سوي سرنوشتی که دارد بگیرد و کار آفرینش به سر آید و خدا بخواهد درصدد ساختن جهان نوینی برآید، سرنوشتم چه خواهد شد.
پروردگارا، گناه مرا، که تو بدان آگاهتر از منی، بیامرز و اگر دوباره گناهی کردم با ...[5] درخشندگی و نوازش مرا بیامرز. پروردگارا، هر چه با خویشتن عهد بستم که از طاعتت سر نپیچم نشد، ولی چون گاهی در دلم بر خلاف آنچه زبانم می گوید می گذرد مرا بیامرز. پروردگارا، بدبینی ها، سخن چینی ها و هرزه درآیی ها و یاوه سرایی ها را که نموده ام ندید بگیر و مرا بیامرز.
آري، ما اینک به جبهه آمده ایم تا پیام آینده مسلمانان را در جنگ قادسیه در 1400 سال قبل به اثبات برسانیم.
«جئنا لنخرج العباد من عبادة العباد الی عباده الله و من ضیق الدنیا الی سعتها و من جور الادیان الی عدل الاسلام» [6]
«ما آمده ایم تا بندگان را از بندگی بنده ها به سوي بندگی الله خارج سازیم و از زندان دنیا به سوي زندگی الهی و بیکران و از ستم دین هاي گوناگون به سوي عدالت عدل اسلامی رهنمون سازیم» آري، این فریاد رهبران ما در آن زمان بوده و ما هم اکنون اینچنین فریاد برمی آوریم.
مادر گرامیم، اي خون در رگهایم، امیدوارم اگر جسد پاره پاره مرا برایت هدیه آوردند، همانند زینب به پا خیز و بخروش، دقیقه اي از پا منشین و افتخار کن، چرا که ما براي گرفتن حق از ناحق به اینجا آمده ایم و من به تو افتخار می کنم و به خود می بالم، چرا که باعث سربلندي من شدي.
مادر، بیاموز به فرزندانت درس چگونه جنگیدن را، بیاموز به آنها راه و رسم بردباري و استقامت را. مادرم، اي پاره جگرم، بپذیر از خدا جسد تکه تکه مرا و بر آن بوسه بزن و بر آن تبریک بگو و شکر خداي را به جاي آور و تا خون در بدنت جاري است به راهت، که همان تشیع سرخ علوي است، ادامه بده.
خواهرانم، همچون کوه بایستید و با دشمنان دین و اسلام به مبارزه برخیزید. مقاوم و استوار زندگیتان را ادامه دهید و مبادا که به آن خللی وارد آید و زندگی را صرف مبارزه با دشمنان دین خدا و وقتتان را وقف تربیت و تعلیم فرزندانتان قرار دهید و برادرهایم، تا خون در رگهایتان جاري است، دست از مبارزه علیه دشمنان برندارید و با عزمی استوار و پایدار همچون علی اکبر اباعبدالله الحسین به راهتان که راه حسین است ادامه دهید و سلاحم را زمین مگذارید و بدانید که من براي دفاع از اسلام و امام به جبهه رفته و می خواهم که همینگونه باشید و ولایت فقیه را محکم و استوار بچسبید و لحظه اي از آن جدا نشوید که گمراه می شوید و بپذیرید و راضی باشید به رضاي خدا.
و در آخر از تمام افراد خانواده ام و بستگانم تقاضاي عفو و بخشش دارم. امیدوارم که اشتباه هاي مرا نادیده بگیرند، چرا که من ... [7] بسیار خطا کردم.
سخنی با ملت حزب الهی ایران: «هر کدامتان توان آن دارد که بر آتش شمشیرها و نیزه شکیبایی ورزد، پس با ما روانه شود و الا بازگردد» ) [8]امام حسین علیه السلام)
ملت شهیدپرور و ایثارگر ایران، ما به یاري شما به پیش رفته و به یاري شما به پیروزي رسیده ایم و امیدوارم که دست از دعا براي امام یک لحظه برنداشته و شبانه روز براي طول عمر امام دعا کنید و از خدا بخواهید که او را براي ما تا انقلاب مهدي نگاه دارد. به امید همکاري روزافزون شما در راه به ثمر رساندن انقلاب.
در آخر، از تمام همشهریان که مرا می شناسند و من اشتباهی بر آنها مرتکب شده ام، تقاضاي عفو و بخشش دارم و امیدوارم مرا ببخشند.
به امید برافراشته شدن پرچم «لا اله الا الله » بر تمام جهان به رهبري امام خمینی.
از همه براي امام عزیز التماس دعا دارم.
» السلام علیکم و رحمۀ الله و برکاته»
اللهم عجل فی فرج مولانا صاحب الزّمان
61/7/27 وصیتنامه حسن برجسته واعظی
**********************************