یلدای کویر/خاطرات سردار شهید محمد علی مشهد
يکشنبه, ۰۷ بهمن ۱۳۹۷ ساعت ۰۰:۲۴
محمد علی دفترچه کوچکی از جیبش بیرون آورد و شروع کرد به خواندن درد و دل هایی که با دختر کوچکش داشت. می گفت: شاید گوشه ای از درد های تو رو نتونستم ساکت کنم، تو باید زینبوار صبر کنی...!
نوید شاهد سمنان: قسمتی از متن کتاب:
سه روز قبل از عملیات کربلای 5 ، بعد از آخرین جلسه توجیهی که تا یک و نیم صبح طول کشیده بود به اتفاق محمد علی به پنج طبقه های اهواز آمدیم تا استراحت کنیم. هنگام خواب چون به اندازه همه بچه ها پتو نبود من و محمد علی زیر یک پتو کنار هم خوابیدیم و سرمان را کنار هم گذاشتیم.
محمد علی دفترچه کوچکی از جیبش بیرون آورد و شروع کرد به خواندن درد و دل هایی که با دختر کوچکش داشت. می گفت:
شاید گوشه ای از درد های تو رو نتونستم ساکت کنم، تو باید زینبوار صبر کنی...!
دیگه نتونستم تحمل کنم و صورت پر از اشکم را از او پنهان کردم و گفتم: محمد علی ول کن دیگه. امشب بسه دیگه!
*********
یلدای کویر
محبوبه صادقی/ خاطرات سردار شهید محمد علی مشهد
ویرایش و آماده سازی: محمد قاسم فروغی جهرمی
نوبت چاپ اول: 1390
تیراژ:3000 نسخه
طراح جلد: امیر خلیلی فرد
هماهنگی تولید: محمد حسین خمسه
لیتوگرافی، چاپ و صحافی : موسسه فرهنگی هنری شاهد
نظر شما