راه و هدفتان جز اسلام نباشد!
به گزارش نوید شاهد سمنان، شهید ابراهیم الماسی بیست و سوم فروردین ۱۳۴۴ در شهرستان دامغان دیده به جهان گشود. پدرش اسدالله و مادرش نجمه نام داشت. دانشآموز اول متوسطه بود. از سوی بسیج در جبهه حضور یافت. هشتم مرداد ۱۳۶۱ در کوشک بر اثر اصابت ترکش به سر، شهید شد. پیکرش را در گلزار شهدای فردوسرضای زادگاهش به خاک سپردند.
متن وصیتنامه شهید:
«یا ایها الذین امنوا اصبروا و صابروا و رابطوا و اتقوالله لعلکم تفلحون» [۱]«ای اهل ایمان در کار دین صبور باشید و یکدیگر را به صبر و مقاومت سفارش کنید و مهیا و مراقبت کار دشمن بوده و خداترس باشید، باشد که فیروز و رستگار گردید».
وصیتنامه اینجانب، فرزند اسلام و قرآن، ابراهیم الماسی.
درود و سلام گرم من به رهبرم، یاریدهندة مستضعفین، که من را اینچنین شاد و خرم بهسوی شهادت راهنمایی کرد که بتوانم بعد از چندین سال در نبرد حق علیه باطل در رکاب امام زمان و نایب برحقش و برای اسلام و قرآن قدمی برداشته باشم و این بار گرانبها را از گردن خود بردارم و تا شاید جسم و روحم را بشوید و گناهانم را بخشیده و همراه شهدای راهش جایگاهی برایم قرار دهد و مرگ هر لحظه امکان دارد سراغ ما بیاید. پس چه بهتر که آن مرگ در راه خدا باشد. از سخنان امام حسین (۷) میباشد که اگر قرار باشد که بدنهای ما ساخته شود که آخر کار بمیرد پس چرا در راه خدا با شمشیر قطعه قطعه نشود. [۲]
وصیت [۳]دیگری به پدر و مادرم و برادر و خواهرم و همچنین کلیه اقوام و دوستان و آشنایان دارم: اینکه اگر بدی و خوبی از من دیدید، مرا ببخشید و مرا حلال کنید وای پدر و مادرم، اگر من لیاقت و سعادت شهید شدن را داشتم، هرگز یک قطره اشک هم برایم نریزید و بلکه برای من جشن بگیرید و شادی برایم کنید، چون راه من راهِ حق بود و هدف من پیشبرد اسلام و قرآن بود وای خواهرم، راهی را که میروید ادامه دهید که حتی راه [۴]و هدف تو جز اسلام نباشد وای برادرم، تو هم راه من را ادامه بده که راه و هدف من الله بود و بس و این بود وصیتنامه جوان شانزده ساله، ابراهیم الماسی، فرزند اسدالله الماسی که به صورت خلاصه و کوتاه نوشتم و یکچیز دیگر در پایان وصیتنامه که میخواهم بگویم این است که جسدم را در کنار مزار شهدا به خاک بسپارید. به امید پیروزی حق علیه باطل و حتماً راه شهدا را ادامه بدهید که راه شهدا حق است.
شعری برای یادگاری و برای مادرم:
مادر وقتی بدنم را برایت آوردند مثل مادر وهب [۵]باش
بدنم را بهسوی دشمن پرتاب کن و بگو چیزی را که در راه خدا دادم پس نمیگیرم.
ای مادر غم دیده، نداری خبر از من/ کز گردش ایام چه آمد بر سر من
من تازه جوان بودم اندر چمن حُسن/ نشکفته فرو ریخت همه بال و پر من
افسوس که روح در بدن نیست مرا/ رفتنم به بهشت، کامدن نیست مرا [۶]
پایان زندگی ابراهیم الماسی
[۱]- آل عمران/۲۰۰.
[۲]- ر. ک. تعلیقات.
[۳]- در اصل وصیت «وصیتی».
[۴]- در اصل وصیت «را».
[۵]- ر. ک. تعلیقات.
[۶]- اشعار مرجع مشخص و معینی ندارند. بهخصوص بیت سوم که از جهت وزن و قافیه با دو بیت دیگر متفاوت است. در مصرع دوم دارای سکته شعری است. بین دو مصرع، از جهت وزن و آهنگ، همخوانی وجود ندارد. در اصل وصیت:
افسوس که روح در بدن نیست مرا رفتن به بهشت سفری که آمدن نیست مرا
انتهای متن/