سفارش به حفظ اتحاد و انسجام مردم در وصیت نامه شهید یحیی اکبر نژاد
يحيي اكبرينژاد
بسمالله الرحمن الرحيم
«ولاتحسبن الذين قتلوا في سبيلالله امواتا بل احياء عند ربهم يرزقون»[1] «به آنهايي كه در راه خدا كشته ميشوند، مرده نگوييد، بلكه آنها زندهاند و نزد خداوند روزي ميخورند».
بار خدايا، تو خودت شاهدي كه تلاشمان در اين راه بهخاطر پست و مقام نبود. پروردگارا، به ما توفيق خدمت به اسلام و قرآن عنايت بفرما و از تو ميخواهم شركت اين بندة حقيرت را در راه خودت و در راه دفاع از مملكت اسلامي و سرافرازي قرآنت [را][2] بپذيري. هماكنون كه در حال اعزام به كربلاي حسيني ميباشم، ميخواهم وصيتي را- كه بهعنوان يادگار براي شما باشد- بنويسم. با سلام و درود به روان پاك شهيدان و زندگان تاريخ و سلام بر حسين، اين سرور و سالار شهيدان و سلام بر امام امت، آن پير جماران، آن بتشكن زمان امام خميني و سلام بر رزمندگان اسلام و سلام بر حضرت مهدي(عج). چند نكتهاي را بهعنوان وصيت شروع ميكنم و با توجه به اينكه به فرمان امام امت و با اعتقاد داشتن به يگانگي خداوند و ايمان به رسولالله به پا خاستهام. پروردگارا، خودت ميداني كه هيچگاه با تبليغات سوء و بهخاطر هيچچيز، جز راه خودت، اين راه را در پيش نگرفتم بلكه آگاهانه اين هدف و اين راه باعظمت را انتخاب كرده و تا آخرين قطرة خونم- در هر كجاي از جهان كه باشم- با دشمنان خدا مبارزه خواهم كرد و هرگز تن به ذلت و خواري نخواهم داد. پدر بزرگوار و مادر مهربانم، هرگاه كه اين فرزند كوچكتان به ياري خداوند به درجة شهادت رسيد، شما خداوند را بيش از پيش شكرگزاري كرده و از خدا بخواهيد كه اين هدية ناقابل را از شما بپذيرد. شما هرگز ناراحت نباشيد. به والله قسم، اگر نسبت به اين موضوع بدبين نباشيد، جاي شما در بهشت جاودان[3] خواهد بود و از شما ميخواهم كه مرا حلال كنيد. پدر و مادر مهربان، شما براي من زحمتها كشيديد. شما به حول و قوة خداوند فرزندتان را تا به اينجا رسانديد. پس شكرگزار نعمات خداوند باشيد كه شما هم توانستهايد از بركت اين اسلام و انقلاب سهمي ببريد. من هرگز زحمات و مهربانيهاي شما را فراموش نخواهم كرد و در پيشگاه خدا براي قدرداني از زحماتتان و براي خشنودي شما سر فرود خواهم آورد. ولي اي خواهرانم، اميدوارم همچون گذشته حجاب اسلامي خودتان را حفظ كنيد و اين را باور داشته باشيد كه سياهي چادر شما ارزندهتر و كوبندهتر از خون سرخ ما ميباشد و اي برادران گراميام، از شما ميخواهم كه امام عزيزمان را هرگز تنها مگذاريد و هميشه در كارهاي خير و در كارهايي براي خشنودي خدا پيشقدم باشيد و انشاءالله راه ما را، كه جز ره الله نبود، ادامه خواهيد داد. و اما شما اي بسيجيهاي امام زمان و اي فرزندان پاكي كه هميشه در كارها پيشقدم بوديد، از شما برادران بسيج عبداللهآباد[4] ميخواهم كه اتحاد و انسجام خود را حفظ كرده و هرگز اين همبستگي را از بين نبريد، چون اتحاد رمز پيروزي شماست و اگر اين اتحاد شما از بين برود، بين شما تفرقه خواهد افتاد و اين را بدانيد هرجا كه تفرقهاي باشد آنجا نه اينكه به پيروزي نهايي نميرسد، بلكه باعث شكست خواهد شد و نابود ميشود، درست مثل كار صدام كافر و اطرافيانش. از شما ميخواهم كه در اين راه زحمت بيشتري بكشيد، انشاءالله خداوند ياريتان خواهد كرد و بيشتر دعا كنيد كه انشاءالله نابودي دشمنان اسلام حتمي و زيارت كربلا نزديك ميباشد.
پس اي پدر و مادر، شما اگر ديديد من كه در اين راه به شهادت رسيدم، هيچ غصهاي[5] نخوريد. مگر خون من از خون علياكبر حسين رنگينتر است، مگر خون من از خون هزاران شهيد گلگونكفن بهتر است كه خون آنها براي رشد نهال آزادي بر زمين ريخته شود و من تماشاگر خون اين شهيدان باشم. آنقدر در درياي خون شنا خواهيم كرد تا به ساحل آزادي برسيم. پس از شما ميخواهم و همچنين از شما برادران و خواهران و خويشاوندان ميخواهم كه در شهادت من گريه و زاري نكنيد. و به اين خاطر سياه نپوشيد. هرچه گريه و ناله داريد، براي حسينابن علي كنيد و براي اولياءالله خدا اشك بريزيد. شما اگر بدانيد راه و جايي را كه ما رفتيم چقدر خوب است، براي اين گريه نميكنيد.
و اما مسئلهاي مربوط به اخوي گرامم[6] ابراهيم- اين موضوع براي من ناراحتكننده است كه اگر خواسته باشيد بهخاطر رفتن من، مسئلة ازدواج را تأخير بيندازيد، راضي نبودم به شهادت برسم، به اين خاطر كه كار شما عقب بيفتد. حق نداريد اين كار را دنبال بيندازيد[7]. بايد بلافاصله بعد از چهلم يا حداكثر بعد از دو ماه[8] به اين موضوع ختم بدهيد، چون هرگز نميخواستم [كار][9] بندهاي را بعد از مدتي صبر به تأخير بيندازم.
در پايان پدر عزيز، من فكر نميكنم به كسي بدهكاري داشته باشم و اگر چنين بود، طلب هر شخص را بپردازيد. و در مورد آن مقدار پول كمي [را][10] كه در بانك دارم و همچنين در مورد دفن من پدرجان تو خودت مختاري. پس شما اي عزيزان، قرآن را و دعاي به جان رهبر عزيزمان را فراموش نكنيد. اميدوارم كه با شهادتم توانسته باشم مسئوليت خودم را نسبت به انقلاب و اسلام ادا كرده باشم. به اميد الله، خداوند يار و نگه دار همة شما باشد «خداحافظ».
فرزند حقيرتان، يحيي اكبرينژاد
در مورخ 13/12/62 نوشته شده است
«خدايا خدايا تا انقلاب مهدي، حتي كنار مهدي، خميني را نگه دار».
«خدايا خدايا تو را به جان زهرا، رزمندگان ما را نصرت عطا بفرما».
«والسلام»
زيارت كربلا
[1]- آل عمران/ 169.
[2]- «را» اضافه است.
[3]- در اصل وصيت «جاوان».
[4]- عبدالله آباد دهي است از دهستان قهاب صرصر، بخش صيدآباد شهرستان دامغان، در 12 كيلومتري جنوب غربي صيدآباد و يك كيلومتري شمال درستگاه امروان. (معين، اعلام، ج5).
[5]- در اصل وصيت «قصهاي».
[6]- در زبان مرسوم و متداول، گرام را بهجاي گرامي به كار ميبرند.
[7]- تعبير «دنبال انداختن» يعني تأخير انداختن، به عقب انداختن.
[8]- در اصل وصيت «ما».
[9]- در اصل وصيت واژة «كار» نيست.
[10]- در اصل وصيت بين كمي و كه واژة «را» دارد.