به همه گفتیم: یه هدیه ی ناقابل داشتیم در راه خدا دادیم!
مصاحبه خودمانی نوید شاهد سمنان با خانواده معظم شهید حجت الله اختری
درخدمت خانواده شهید حجت الله اختری هستیم .
- سلام علیکم .
علیک سلام .
- خوب هستین ؟
الحمدالله .
- خودتون رومعرفی کنید ونسبتتون رو باشهید بفرمایید ؟
بنده ابوالفضل اختری هستم ، پدرشهید حجت الله اختری .
- آقای اختری ما ازاستان سمنان اومدیم خدمت شما که درمورد شهیدتون حرف بزنیم . اینها قراره درتاریخ شفاهی کشورمون ثبت بشه ، لطفا به ما کمک کنید ؟
اسم شهید روکی انتخاب کرد ؟
خودم اسمش رو انتخاب کردم .
- قبل ازتولدش خواب دیده بودین ؟
نه ، فقط قبل ازتولدش تو ذهنمون بود که اسمش رو حجت الله بگذاریم .
- زمانی که تشکیل خانواده دادین ، شغل شما چی بود ؟
من کارآزاد داشتم و رو ماشین تعلیم کارمیکردم . بعد ها کارم درست شد ورفتم شرکت نفت .
- شما سواد هم دارید ؟
تا پنجم ابتدایی سواد دارم .
- زمانی که تشکیل زندگی دادین ، همین شاهرود زندگی میکردین ؟
بله ، شاهرودی هستیم .
- زمانی که خدا حجت الله رو به شما داد کی تو گوش حجت الله اذان گفت ؟
- خیلی ازپدرشهداء میگویند شهیدمون لحظه ی اذان به دنیا اومد ، یادتون هست شهید چه زمانی متولد شد ؟
پانزدهم شعبان به دنیا اومد . تولد صاحب الزمان (عج) بود .
- ازاولین روزهایی که شیرین زبونی میکرده وراه افتاده بود یادتون هست ؟
پدرخانمم عموم بود ، وحجت الله خیلی بهش وابسته بود .
باایشون همه جا میرفت و همراهش بود . وقتی هم زمان مدرسه اش شد ، مدرسه اش همین کوچه پایینی بود . تا ششم ابتدایی همون جا بود ، وقتی یه مقداربزرگترشد ، رفت دنبال کارو عاشق نقاشی بود .
- تا چه مقطعی درس خوند ؟
دیپلم داشت .
- یعنی نقاشی رو حرفه ای دنبال میکرد ؟
بله ، علاقه داشت به نقاشی ساختمان . بعد هم دوران سربازی اش شد وبسیجی بود . وقتی اسمش برای سربازی دراومد بیست وچهارماه خدمت کرد ، چهارماه هم اضافه خدمت کرد .
- زمانی که حجت الله میخواست بره راهنمایی جریانات انقلاب شکل گرفت ، درسته ؟
شهید تو تظاهرات هم شرکت میکرد .
- ازخانواده تون هم کسی میرفت ؟
همه ی خانواده میرفتند .
- حجت الله فرزند اول شما بود ، کی درمورد انقلاب بیشتر راهنمایی اش میکرد ؟
هم خودم میبردمش وهم ازطریق مدرسه میرفت . چون من خودم هم یه مدت تو بسیج بودم .
- حاج آقا بسیج که بعد ازانقلاب شکل گرفت ، اون موقع افرادی بودند که به صورت پنهانی سخنرانی میکردند و مردم وبیدار میکردند . وقتی کم کم دیگه تظاهرات ها علنی شد ، شهید و کی دراین زمینه بیدارمیکرد ؟
خودش میرفت مسجد ودراین برنامه ها شرکت میکرد .
- هیچ وقت پیش اومد که با اعلامیه یا نواربیاد خونه ؟
آره ، عکس های امام ومیاورد و به بچه ها ی کوچکترمعرفی میکرد ومیگفت ، که این امام خمینی (ره) هست .- زمانی که خود شما هم توی تظاهرات شرکت میکردین ، تو شهرستان شاهرود به موردی برخورد نکردین که مثلا به کسی شلیک بشه ؟
توخیابان ایستگاه کنارسینما بودیم که تیراندازی شد . دو تا ازبچه ها زخمی شدند ولی شهید نشدند ، ولی بسطام دونفرشهید شدند .
- اسم شهداء خاطرتون هست ؟
نه ، یادم نیست .
- شهید میرغفوریان واحسان فرهم بودند ؟
بله .
- زمانی که سینمای شاهرود رو آتش زدند خاطرتون هست ؟
نه ، چیزی یادم نیست .
- ابتدای انقلاب جوان ها تو پایگاه ها نگهبانی میدادند . چون ابتدای شکل گیری انقلاب جامه دچارهرج ومرج شده بود . آیا شهید حجت الله هم به این پایگاه ها رفت وآمد داشت ؟
بله ، تو بسیج مسجد قرآن شبها کشیک میداد ومن خودم هم سال 57 بود که رفتم اداره وازطریق اداره برخورد داشتم .
- پس اززمان انقلاب وارد اداره شده بودین ؟
بله ، تو شرکت نفت درقسمت خط لوله بودم .
- با توجه به اینکه رفتین شرکت نفت وکارآزاد نداشتین ، باید سرساعت میرفتین ومی آمدین درسته ؟
بله .
- اون موقع که طی جریانات انقلاب تلوزیون هم نداشتین ، درسته ؟
هنوز انقلاب نشده بود .
- فرمودین سال 57 بود ، درسته ؟
بله ، هنوز انقلاب نبود و تازه داشت شکل میگرفت . من یه مامورت رفتم تهران وجلوی دانشگاه تهران گیرکردیم . اون موقع ماشین های ادارت رو هم آتش میزدند ، من هم با وانت بودم . رفتم ماشین اداره رو تو یه ساختمون قایم کردم که آتش نزنند .
- خودتون هم تو اون تظاهرات بودین ؟
با یکی دو تا ازهمکارانم شرکت کردیم .- اون زمان که تلفن ورسانه نبود . وقتی میرفتین اداره اخبارواطلاعات درزمینه انقلاب به شما میرسید که شما بازاینها رو انتقال بدین ؟
بله ، مثلا بچه ها که دورهم صحبت میکردند یا میرفتیم مسجد . ما ازاونجا اطلاعات ومیگرفتیم ، که مثلا تو تهران وقم وتبریز فلان اتفاق افتاده . من میومدم این ها رو برای بچه ها تعریف میکردم .
- وقتی امام خمینی (ره) وارد تهران شدند ، شما یا کسی ازخانواده تون هم رفت پیشواز ؟
شهید که اون زمان هنوز سنی نداشت ومن هم کارمند بودم وبهم مرخصی نمیدادند .
ولی بعدا که ایشون رفت قم ، با آیت الله طاهری که امام جمعه شاهرود بود رفتیم . آقا رفته بود رو پشت بوم وبا مردم صحبت میکرد . من با چند تا ازسپاهی ها دوست بودم که اومده بودند اینجا وبا مرحوم آقای اشرفی رفتیم مشهد . چند روزی هم درخدمت اونها بودیم ، وقتی رفتیم قم سپاهی ها جلوی دربودند وما ازآقای طاهری زودتررفتیم خدمت آقا . خدا رحمتش کنه ، آقا سید احمد پشت درایستاده بود وامام (ره) هم ازپله ها داشت میومد پایین که بعد امام جمعه هم آمد داخل .
- پس دیدارخیلی نزدیکی با امام (ره) داشتین ؟
بله .
- زمانی که انقلاب نوپا بود ، امام خمینی (ره) دستوردادند که جوان ها درغالب نیروهای جهادی به مناطق مرحوم بروند وبه اونها کمک کنند ، شهید هم دراین برنامه ها حضورداشت ؟
من خودم هم تو جهاد یه مدت پنج شنبه وجمعه ها میرفتم و برای گندم تراشی وبنایی میبردمشون .
- درمقابلش هیچ وجهی دریافت نمیکردین ؟
نه ، اصلا وجهی دریافت نمیشد .
- زمانی که قائله ی گنبد پیش اومد ، کسی ازخانواده ی شما هم حضورداشت ؟
برادرهام درگنبد حضورداشتند ولی من سرکار بودم ونرفتم .
- طی این دوران مجروح هم شدند ؟
نه .
- براتون درمورد قائله ی گنبد تعریفی هم کردند ؟
درمورد تظاهرات ها وکارهایی که ترکمن ها انجام میدادند توضیح میدادند .
- زمانی که جنگ شروع شد هنوز رزمنده ها سازماندهی نبودند . ابتدا به گیلان غرب میرفتند وبعد اعزام به جنوب میشدند ، شهید اولین بارکجا رفت ؟
تیرماه سال 64 ، اول ازاینجا رفتند نوشهر گرگان . سه ماه که اونجا بودند بعد رفتند جبهه .
- دوران آموزشی شهید کجا بود ؟
تهران بود .
- بعد ازگرگان کجا رفت ؟
رفتن جبهه ومدتی ماند . هرسه یا چهارماه میومد خونه ، دوشب موند وبازرفت .
- ایشون سربازبود ، درسته ؟
بله .
- تو این مدت هیچ وقت ازشهید نپرسیدی اونجا داری چیکارمیکنی ؟
راننده توپ های 106 بود . میگفت ، یه وقتهایی پیاده هستیم و یه وقتهایی سواره .
- هیچ وقت ازنیروهای جهادی نشده بود ؟
نه ، چون سرباز بود .
- خیلی ازسربازها برای تامین جاده میرفتند ، شهید هم رفته بود ؟
چرا، گاهی اوقات برای تامین جاده هم میرفت .
- غرب کشورهم رفت ؟
دهلران بود ، منطقه شهادتش هم زید عراق بود .
- زمانی که ایشون رفت وآمد میکرد ، هیچ خاطره ای ازش ندارین ؟ بهش سفارشی نمیکردین ؟
چرا بهش میگفتم ، مواظب خودت باش . ولی میگفت ، بابا جان جنگ که مواظبت نمیخاد . وقتی حمله هست باید حمله کنی .
- پس علاوه براینکه به عنوان سرباز رفته بود ، به جبهه علاقه هم داشت ؟
آره خیلی مایل بود بره .- زمانی که خبرشهادتش رو دادند کی به شما خبرداد ؟ نحوه ی شهادتش شهید رو براتون نگفتند ؟
من خودم ماموریت بودم ، یه مهندس داشتیم به اسم آقای نوروزی که برای سبزواربود . ایشون اومد پیش من وگفت ، بریم شاهرود .
پرسیدیم ، چرا ؟
جوابی نداد وفقط گفت ، بریم .
اومدم خونه دیدم حاج خانم ناراحته و گفت ، خبرشهادت بچه مون و دادند . حدود بیست وپنج روز منتظربودیم تا پیکر شهید وآوردند .
- من خیلی معذرت میخام که باعث تاثرشما میشم . اینها قراره درتاریخ شفاهی کشورمون ثبت بشه .
زمانی که خبرشهادتش ودادند ، قبلش خواب ندیده بودین ؟
شب آخری که میخواست بره ، خودم بردمش ترمینال ووقتی رسوندمش اونجا ... (گریه )
- اولین آموزه های مذهبی روشما به شهید دادین ؟
من ومادرش باهم بودیم .
- ممنون پدرجان که به سوالات ما پاسخ دادین ، بقیه ی سوالات وازمادرشهید میپرسیم . به عنوان پدرشهید ازمردم ومسئولین چه درخواستی دارید ؟
الان بغض گلوم وگرفته ونمیتونم حرف بزنم .
- فرمودین روزی که خبرشهادت روبه شما دادند ، شما ماموریت بودین . درمورد اون روز بیشتربرامون توضیح بدین ؟
یه مهندس داشتیم به نام آقای نوروزی . ایشون گفت ، امروز کاروتعطیل کنیم که قراره بریم شاهرود . روزی هم که بچه ام وبرده ترمینال خودش گفت ، بابا لباس بخر .
22/4 شهید شد و25/4/67 خدمتش تمام شد .
- بعد ازشهادتش هیچ وقت خواب شهید روندیدن ؟
خوابشو میدیدم ولی الان یادم نمیاد .
- خاطره ای ازشهید یادتون نیومد ؟
همون شب که بردمش ترمینال گفت ، بابا برا خودت لباس بخر . یه مقدارشیرینی هم براش گرفته بودم که برد .
- با توجه به اینکه شهید روز نیمه شعبان متولد شد ، الان براش تو این روز مراسم نمی گیرید ؟
بله ، مادرش خانم ها رو دعوت میکنه تو مکتب سکینه خاتون و براش مراسم یادبود میگیریم .
- تو مراسم محرم و مراسم های مذهبی مداحی هم میکرد ؟
خادم بود ، همیشه تو مسجد مدرسه قلعه چایی میداد .
- خاطره ای ازشهید یادتون هست ؟
نه ، دیگه یادم نمیاد .
- ممنونم پدرجان که وقتتون رو به ما دادین .
خواهش میکنم .
******************************************درخدمت خانواده بزرگوارشهید حجت الله اختری هستیم .
- سلام علیکم
علیک سلام .
- خوب هستین مادرجان ؟
الحمدالله .
- خودتون رومعرفی کنید ونسبتتون روباشهید بفرمایید ؟
بنده معصومه اختری هستم ، مادرشهید حجت الله اختری .
- مادرجان ما یه تعدادی ازسوالاتمون وازپدرشهید پرسیدیم و متاسفانه برای آخرین سوال ، ایشون حالشون بد شد و بغض گلوشون وگرفت . ما ادامه ی سوالات روازشما میپرسیم .
بفرمایید .
- پدرشهید فرمودن اسم حجت الله روبرای این منظورانتخاب کردین که ایشون درنیمه شعبان متولد شدند ، درسته ؟
بله .
- اولین بارکی تو گوش شهید اذان گفت ؟ واینکه قبل ازتولد شهید خواب ندیدین ؟
چرا خواب دیدم ، یکی بهم گفت اگر فرزندت پسربود اسمش وحجت الله بگذار .
- زمانی که شهید اصطلاحا دست چپ وراستش وشناخت و بزرگترشد ، هیچ وقت بیمارنشد که براش نذرونیازی بکنید . با توجه به اینکه اون زمان دکترودرمان هم نبود ؟
الحمدالله مریض که نشد ولی خیلی زرنگ وفعال بود . علاقه داشت دائم تو کارهای انقلابی باشه و وقتی هم که حدود یک سال تو بسیج بود وبعد رفت دهلران ، مدتی بعد به نوشهررفت وبعد هم به شهادت رسید . شبی که شهید شد من خواب دیدم ، تو حرم امام رضا (ع) هستم . گفتم ، این جمعیت برای چی هست ؟
گفتن ، حجت الله اختری آزاد شده . و تعبیرش این بود که جنازه ی فرزندم آزاد شده بود ، چون جنازه اش دست عراقی ها بود .- مادرجان کی اینها رو برای شما تعریف کرد ؟
من بعدا فهمیدم که آزاد شده . بیست ودو روز بعد به ما اطلاع دادند . اما من خودم فهمیدم .
- اسم مدرسه ای که شهید درس میخوند ، خاطرتون هست ؟
مدرسه دهخدا بود وبعد هم رفت قدس . دبیرستانش هم شریعتی بود .
- پدرشهید فرمودند تا کلاس یازده درس خونده ، درسته ؟
بله ، تا دوازده خوند وبعدش میخاست بره دانشگاه . گفت ، برم خدمت کنم وبیام بعد ادامه تحصیل بدم .
من خیلی گریه کردم و گفتم ، نرو ولی قبول نکرد . عرض کردم که بچه ی خیلی فعالی بود .
برادرم خودش ارتشی بود وموقع رفتنش تو سمنان ازماشین پیاده اش کرده بود ولی گفته بود ، دایی این کارونکن من میخام برم ، دوست دارم اول برم خدمت بعد برم دانشگاه .
- پدرشهید فرمودن تا زمان جبهه ، ایشون حرفه ای نقاشی رودنبال میکردند درسته ؟
داغ به این بزرگی رو دلم مونده وخیلی چیزها رو فراموش کردم دخترم .
- قبل ازاینکه بره خدمت ، بهش نگفته بودین که کسی وبراش درنظردارید ؟
چرا ، بهش گفتم ، حالا که داری میری بزاریکی وبرات نشون کنم . گفت ، بزاربرگردم بعدا این کاروبکن . درسش هم خیلی خوب بود ، وهرسال قبول میشد ولی تو کارهای بسیج و جبهه خیلی فعال بود .
بهش میگفتم ، تو بری جبهه من چیکارکنم ؟
گفت ، مامان جان خدا بهت یه صبری بده و اگر من شهید شدم ، گریه نکن . اگر شهید شدم لباس نو بپوش و چادرنو سرت کن . روزی هم که شهید نشده بود یه چند تا عکس برام آورد گفت ، اینها رو یادگاری بگیرازمن . بهش گفتم ، مادرجان این کارها چیه ؟
گفت ، مادرجان اینها رو نگه دار .
- پس توضیحی نداد که ممکن هست من شهید بشم ؟
نه ، چون مادرها حساس هستند .
- زمانی که به جبهه رفت وآمد میکرد ، به شما نگفت چه کاری انجام می داد ؟
نه ، برای من تعریف نمیکرد که ناراحت نشم .- به من گفتن شهید به خاطر عوامل شیمیایی شهید شده ، درسته ؟
بله ، همین طوره .
- بعد ازاینکه خبرشهادت شهید روبراتون آوردند ، بیست وپنج روز طول کشید ؟
پدرش هم ماموریت بود وبه ایشون اطلاع دادن واومدن شاهرود . من رفته بودم خونه همسایه مون که متوجه شدم دارن حجله میزنن . دخترم تازه دازدواج کرده بود ، دامادم اومد به من گفت ، نمیخاد بری خونه .
کم کم بهمون گفتن ، پسرتون شهید شده ناراحت نباشین . ما هم درجوابش گفتیم ، یه هدیه ی ناقابل داشتیم درراه خدا دادیم اشکالی نداره .
- پس خیلی صبوربودین ؟
بله ، ولی خیلی هم سخت بود .
- شهید وصیت نامه هم داشت ؟
بله ، دست برادرش بوده وفکر میکنم داده به بنیاد شهید .
- توی وصیت نامه اش سفارشی به شما وپدرش نکرده بود ؟
همیشه به دایی اش سفارش میکردی که وقتی شهید شدم مراقب مادرم باش . بهش دلداری بدین ونگذارین ناراحت بشه و عصبی باشه .
- پدرشهید فرمودند بعد ازخدمتش هم شهید اقدام به رفتن به جبهه کرده ، درسته ؟
بله ، درسته .
- باردوم هم که رفت ، روی تانک بود ؟
بله ، روی تانک بود . یه بارزنگ زد وگفت ، مامان چهارمیلیون پول برام بفرست که تانک وبدون آب روشن کرده وهزینه داره . دوستاش میگن بیابریم به ما ارتباطی نداره . پسرم هم میگم ، اگه شما برید ومن هم برم کی این ماجرا رو گردن بگیره .
- توی چهارماه آخرش روی توپ های 106 بوده که به شهادت میرسه ؟
بله .
- روزنیمه شعبان یاد شهید هم میافتین ؟
بله ، همیشه تو اون تاریخ یادش میافتم .- ازاینکه فرزندتون به شهادت رسیده ، پشیمون نیستین ؟
پشیمونی ندارم ، اگه همه ی مادرها جلوی فرزندشون وبگیرند کی میخاست ازناموسمون دفاع کنه .
- ازخصوصیات رفتار شهید بفرمایید ؟
خیلی اخلاقش خوب بود .
- بعد ازشهادتش خواب شهید هم دیدین ؟
خواب دیدم که میگفت ، اینقدرگریه نکن . من جام خیلی خوبه ، تو بچه ات و درراه اسلام هدیه دادی .
خواب دیدم سرکوچه ایستاده و میگه مواظب پدرم باش و انقدرگریه نکن .
- پس شما به این جمله رسیدین که شهدا زنده اند و نزد خداوند روزی میخوردند ؟
بله ، دخترم واگر ناراضی بودم کشورماهم مثل بقیه کشورها و مثل عراق و بقیه جاها بود .
- مادرجان خاطره ی دیگه ای هم دارید ؟
نه .
- به عنوان مادرشهید ازمردم ومسئولین چه انتظاری دارید ؟
من ازهیچ کس گلایه ای ندارم ، دخترم .
- متشکرم ، مادرجان .
قربونت برم ، دخترم .