معرفی کتاب «دیدار با آفتاب»؛ خاطرات جانباز محمد یحیایی
دونده
سال پنجاه و نه در اولين مسابقه دو ميداني به طول دوازده کیلومتر كه در شاهرود برگزار شد قهرمان شدم و پس از آن به مسابقات استاني و سپس منطقهاي در مشهد راه يافتم.
در مسابقات پنج و ده كيلومتر استان هم معمولا نفر اول يا دوم میشدم. آن زمان كاظم مستوفيان و احمد رضائي که هر دو در زمان جنگ به خیل شهدا پیوستند (4). نيز در مسابقات شركت ميكردند احمد در بخش سه هزار متر با مانع، كاظم در پرش و من در پنج و ده كيلومتر استقامت داوطلب ميشديم.
زماني قرار شد مسابقات قدرت بدني و تيراندازي كه شامل تك تيرانداز ژ-3 و تك تيراندار كلت ميشد بين اعضاء سپاه چند منطقه كشور در تهران برگزار شود از سپاه شاهرود پاسدار علي طبسي براي تيراندازي ژ-3 و محمدمهدي جلالي (5) براي تيراندازي كلت انتخاب شدند، من هم در رشتهی قدرت بدني شركت كردم كه در پايان مسابقات توانستم مقام سوم را به دست بياورم. البته اخوي عرب هم تبحر زيادي در تيراندازي داشت و قبل از انقلاب در دوران سربازی در مسابقات ارتشها صاحب مقام شده بود اما زمان برگزاري اين مسابقه در ماموريت به سر ميبرد و موفق نشد خودش را بهموقع برساند.
يادم هست در يكي از مسابقات دو ميداني كه فكر ميكنم به مناسبت دههی فجر برگزار شد، قرار بود شركت كنندهها با تجهيزات كامل (كوله، قمقمه، اسلحه و ساير وسايل) از مقابل پادگان لشكر 58 تکاور ذوالفقار تا ميدان امام را بدوند.
من هم طبق معمول نام نويسي كردم ولي روز برگزاري مسابقه كارهايم در انبار طول كشيد و نتوانستم به موقع همراه بقيه بروم تا اینکه كمي بعد از زمان شروع مسابقه كارهای من هم تمام شد همان موقع اخوي عرب با موتور به سپاه آمد. او دست فرمان خیلی خوبی داشت و در اكثر ماموريتهايي كه ميرفت مسئوليت رانندگي را به عهده ميگرفت و در شاهرود معمولا با موتور به سپاه ميآمد.
از ديدنش در آن شرايط خيلي خوشحال شدم و همان اول راجع به مسابقه پرسيدم اخوي عرب توضيح داد نفرات جلو تقريبا به ميدان بسیج فعلی (6) رسيدهاند يعني حدود یک سوم مسير را پشت سر گذاشته بودند و گفت آمده تا من را به بقيه برساند كه اگر نفر آخر شدم با همان موتور به سپاه برگردم.
نميتوانستم از مسابقه بگذرم به همین خاطر سريع وسايلم را برداشته ترک موتور نشستم ولي اخوی به جاي رفتن به ميدان شيروخورشيد من را مقابل پادگان یعنی نقطهی شروع حركت دوندهها پیاده کرد ميدانستم حساسيت زيادي روي حقالناس دارد با این حال به کارش اعتراض کردم و جواب شنیدم:
- اين عادلانه نيست تو هم بايد مثل همه از اول خط شروع بدوي.
وقتي مقابل پادگان از موتور پیاده شدم كسي به جز دژبانها آن جا نبود و آنها با دیدن من که خودم را برای دويدن آماده میکردم خیلی تعجب كردند که چرا اینقدر دیر آمدم و بازهم تصمیم دارم در مسابقه شرکت کنم!
در بين راه اخوي عرب سوار موتور بود و دائم به من روحيه ميداد گاهي هم براي تشويق من سرعتش را بيشتر ميكرد تا مجبور شوم سریعتر بدوم. مصمم بودم در اين مسابقه برنده شوم و بالاخره اواسط خيابان ايستگاه سابق كمكم به بقيه رسيده و نزديك خط پايان با ناباوري همه را پشت سر گذاشتم و نفر اول شدم.
قهرماني در اين مسابقه كه همراه با تشويقهاي اخوي عرب اتفاق افتاد هنور هم برايم شیرینترين مقامي است كه در دوران فعاليت ورزشيام به دست آوردم.
این روزها كه عكسها و خاطرات گذشته را مرور ميكنم گرچه گاه دلتنگ مسابقات ميشوم اما اين همه در مقابل دلتنگيام براي ياران سفر كرده هيچ است.