شهید سیّد جمال احمد پناهی
دوشنبه, ۰۴ مرداد ۱۳۹۵ ساعت ۱۰:۴۷
غیبت ممنوع
توی مسجد دور هم نشسته بودیم. سّید
جمال وارد مسجد شد. یکی از بچّه ها با خنده گفت:«تابلوی غیبت ممنوع! حرفتون رو عوض
کنین!».
نزدیکمان شد. با همدیگر دست دادیم
و احوال پرسی کردیم. موقع نشستن گفت:«اگه از بیکاری دارین غیبت می کنین من
نیستم!».
یکی از بچّه ها گفت:«ما می گیم
فلانی این کار رو کرد نباید انجام می داد اشتباه کرده، غیبته؟».
جدی گفت:«اگه حرفی بزنین که راضی
نباشه آره!».
برگرفته از خاطرات مجید قادری
(دوست شهید) .
نظر شما