وصیت نامه شهید والامقام علی اکبر آجودانی
علياكبر آجوداني
بسم الله الرحمن الرحيم
«ولاتقولوا لمن يقتل في سبيل الله اموات بل احياء ولكن لاتشعرون».[1] «كساني كه در راه خدا كشته ميشوند مرده نگوييد بلكه آنها زندهاند ولي شما درك نميكنيد».
خدايا بهنام تو آغاز ميكنم كه نام تو مونس من است و ياد كردنت شفاي قلبم. بهنام تو آغاز ميكنم كه آغاز اولي و هم آخر و از تو استعانت ميطلبم كه ياور همه هستي. اكنون كه قلم بهدست گرفتهام تا وصيتنامه بنويسم، از بس كه گناه كردم روي اين را ندارم كه بهخودم جرأت بدهم كه قلم را بر كاغذ جاري كنم تا اينكه خبري از اين حقير گناهكار باقي بماند. ولي اي محبوب من، تو مربي و حامي[2] هر آفريدهاي هستي دستم را بگير و بياموز كه آنچه مورد رضاي توست بنويسم. من علياكبر آجوداني، فرزند شعبان. بندة سراپا[3] تقصير به يكتايي تو خداوند آفريدگار شهادت ميدهم و شهادت ميدهم به اينكه حضرت محمد(6) فرستاده و رسول تو است و ائمه اطهار جانشينان آن و فقها ادامه دهندة راه آنها هستند و شهادت ميدهم كه مرگ حق است و روزي تمام خلائق در محضر عدل حق حاضر خواهند شد. اينك با اينكه من كوچكتر از آنم كه بتوانم به كسي چيزي بگويم، اما چند كلامي براي اداي دين عرض ميكنم. اي مردم براي اينكه [...][4] نسلهاي بعدي بدانند و شما نيز آگاه باشيد، عقيدهام را بر صفحه كاغذ مينگارم كه من با آگاهي به اينكه اسلام در خطر است به پيروي از خميني، ولي فقيه زمانم، به جبهه رفتم تا پيام حسين زمانم را لبيك گفته باشم و به شما سفارش ميكنم همانند تمام شهدا و رزمندگان پسر زهرا را تنها نگذاريد و به تمام دوستان و اقوام[5] سفارش ميكنم كه دنيا محل گذر است و روزي همه از اين دار فاني خواهند رفت. لذا دل به اين دار فاني نبنديد كه اين دل دادن سرچشمه تمام گناهان است. طوري با اين عجوزه (دنيا) برخورد كنيد كه در محشر سرافراز باشيد.
و تو اي پدر و اي مادر، من شرمسارم كه نتوانستم زمان پيري خدمتكارتان باشم و حق پدر و مادري را بهجا بياورم، ولي شما به اين افتخار كنيد كه امانتي كه خداوند به شما داده بود با سربلندي به خداوند تحويل داديد. اي مادرم مرا ببخش. هنوز كه بزرگ شدهام و سني از من گذشته شرمنده[6] نگاه پر مهرت هستم، ولي تو بودي كه من را اينطور پرورش دادي كه در زمان كودكي مرا بهپاي منابر عزاي حسين(7) بردي و براي بيكسي و بيياوري آقا امام حسين(7) گريه كردي كه اشكت بر صورتم جاري شد و من عشق به آقايم [را][7] آنجا چشيدم و اين نتيجة آن نوع تربيت است. اي پدر و اي مادرم، از شما ميخواهم كه به شهادتم افتخار كنيد. برايم گريه نكنيد كه نزد فاطمه زهرا(3) و زينب كبري(3) سرافراز هستيد.
اي خواهرانم و برادرم، بعد از من مسئوليتهاي شما چندان خواهد شد. از شما خواهرانم و برادرم ميخواهم كه فرزندانتان را طوري تربيت كنيد كه ياور جمهوري اسلامي و پيرو ولايت فقيه باشند.
و از شما برادرم، كه ذاكر حسيني، ميخواهم كه اسلحة به زمين افتادهام را بهدست بگيريد و [...][8] هايت بر روي منبر به مردم برساني كه ما همه ميگفتيم كاش در كربلا بوديم و جان را نثار راه حسين(7) ميكرديم و حال كه ايران كربلا است و دين اسلام، كه حسين(7) و فرزندانش فداي آن شدند، اكنون در خطر است و من كه از مال دنيا چيزي ندارم ولي مقدار زمين آبي را به من دادهايد، دوباره به خودتان برميگردانم.
پدرجان، براي من يكسال[9] روزة قضا[10] و يكسال هم نماز بخوانيد. اميدوارم مرا ببخشيد و اگر خداي نخواسته كوچكترين بياحترامي نسبت به شما پدر و مادر كردهام به بزرگي خودتان عفو بفرماييد و براي [...][11] خداوند كريم از گناهانم بگذرد. برايم استغفار كنيد.
«والسلام[12] عليكم و رحمةالله وبركاته»
فرزند شما
علياكبر آجوداني
2/10/65
[1]- بقره/154 در اصل وصيت «بقره/ 155».
[2]- در اصل وصيت «هامي».
[3]- در اصل وصيت «سرپا».
[4]- خوانا نيست.
[5]- در اصل وصيت «قومان».
[6]- در اصل وصيت «شرمند».
[7]- «را» در اصل افتاده است.
[8]- خوانده نميشود.
[9]- در اصل وصيت «يكسال».
[10]- در اصل وصيت «غذا».
[11]- [...] از قلم افتادگي دارد. احتمالاً چنين باشد براي من دعا كنيد كه خداوند كريم از ....
[12]- در اصل وصيت «و سلام عليكم و ...».