- خاطره

navideshahed.com

شهیدی که دفاع از وطنش را وظیفه خود می‌دانست

شهیدی که دفاع از وطنش را وظیفه خود می‌دانست

مادر شهید تعریف می‌کند: یک روز به شهید گفتم؛ مادرجان، صبر کن حالت بهتر شود، بعد برو. اما جهانگیر با همان آرامش همیشگی‌اش گفت؛ مادرجان، اگر ما نرویم، پس چه کسی باید از این کشور دفاع کند؟ اگر هر جوانی فکر کند دیگری می‌رود، آن‌وقت دیگر کسی در جبهه نمی‌ماند.
روایت جانباز از از راه‌سازی و ساخت سنگر در عملیات والفجر8

روایت جانباز از از راه‌سازی و ساخت سنگر در عملیات والفجر8

جانباز «علی مرادی شهدادی» از فعالیت‌هایش در جبهه چنین روایت می‌کند: در سال‌های ۱۳۶۰ و ۱۳۶۴ برای اعزام به جبهه نام‌نویسی کردم. دفعه دوم، همزمان با عملیات والفجر ۸ به منطقه اعزام شدم. وظیفه من در جبهه کار با ماشین‌آلات سنگین مثل لودر بود؛ راه‌سازی می‌کردیم و سنگر می‌ساختیم.
شما زبان اسلامید/ پیام شهدا را به جامعه برسانید

شما زبان اسلامید/ پیام شهدا را به جامعه برسانید

شهید «رمضان سالاری» در وصیت‌نامه‌اش می‌نویسد: شما مسئولیت پیام ما را دارید. شما مسئول هستید که پیام این شهدا را به جامعه برسانید. شما زبان گویای اسلام هستید. بنابراین وظیفه و رسالت شما سنگین‌تر از ماست.
شهیدی که در زندگی، معلم خانواده‌اش بود

شهیدی که در زندگی، معلم خانواده‌اش بود

برادر شهید تعریف می‌کند: برادر شهیدم همیشه پشتوانه درسی ما بود و در درس‌هایی که ضعیف بودیم، با عشق و علاقه به ما کمک می‌کرد. برادرم همیشه در کنار ما بود و به زندگی‌مان کمک می‌کرد.
دانش‌آموز شهیدی که به جبهه رفت تا درس عشق را بیاموزد

دانش‌آموز شهیدی که به جبهه رفت تا درس عشق را بیاموزد

پدر شهید تعریف می‌کند: روزی پسرم غلام به من گفت؛ می‌خواهم به جبهه بروم. در پاسخ به او گفتم؛ پسرجان، بشین درست رو بخون. اما او در جواب گفت؛ اونجا هم درس‌های زیادی هست. با همین جمله‌ منو قانع کرد تا اجازه رفتنش را بدهم.