همسر شهید داود شیری:

گفت «اگر روزی نیامدم، بدون که شهید شدم»

چهارشنبه, ۲۸ خرداد ۱۴۰۴ ساعت ۱۱:۱۲
شهید داود شیری از جوانان غیور دوران دفاع مقدس بود که با دلی سرشار از ایمان و اراده‌ای استوار، عازم جبهه شد و جان خود را در راه دین و میهن فدا کرد. در این روایت، همسر شهید با صداقت و سادگی از روزهای آشنایی، زندگی مشترک، حضور همسرش در جبهه و داغ شهادت سخن می‌گوید؛ روایتی مادرانه و عاشقانه از یک زندگی ساده اما پرشکوه.

به گزارش نوید شاهد استان مرکزی، داود شیری مردی بود از نسل بی‌ادعاها؛ کارگر چرخ‌سازی که دل در گرو امام و انقلاب داشت و در روزهای پرآشوب جنگ تحمیلی، به یاری دین و وطن شتافت. زندگی او ساده و پر از عشق بود، و شهادتش همان‌گونه که در وصیت گفته بود، بی‌هیاهو و ماندگار رقم خورد. این گفت‌وگو، برگرفته از خاطرات همسر شهید است؛ زنی که با تمام دلتنگی‌ها، هنوز هم با لبخند از مردی می‌گوید که همیشه برایش «آقا» بود...

گفت «اگر روزی نیامدم، بدون که شهید شدم»

چرخ زندگی، صدای جبهه

داود اهل مسجد بود، اهل نماز جماعت، اهل شب‌زنده‌داری. به گفته همسرش:

«نماز شبش ترک نمی‌شد. حتی وقتی خسته از کار می‌آمد، باز هم بلند می‌شد برای نماز. همیشه می‌گفت: این نمازه که نگه‌مون داشته.»

او برای لقمه حلال می‌جنگید، اما دلش جای دیگری بود؛ جبهه. همسرش با بغضی فروخورده ادامه می‌دهد:

«گفت: من می‌خوام برم. گفتم: اگر خواست خدا باشه، برو. اما گفت: اگر یه روزی نیومدم، بدون که شهید شدم.»

رفت، و در همان اعزام اول دیگر برنگشت...

گفت «اگر روزی نیامدم، بدون که شهید شدم»

وصیت‌نامه‌ای کوتاه، راهی بی‌پایان

وصیت‌نامه‌ای نوشت، ساده و صریح:
«اگر شهید شدم، برام گریه نکن. راه منو ادامه بده.» و همسرش، با دلی قرص، همین کار را کرد. فرزندانش را با یاد پدر بزرگ کرد و راهش را گرامی داشت.

روایت یک شهادت ناگهانی

همسر شهید می‌گوید:
«بعد از چند روز، یکی از هم‌محلی‌ها گفت که داود تو منطقه بوده، اما خبری ازش نیست. چند روز بعد، گفتن شهید شده... باورم نمی‌شد. فقط گریه می‌کردم.»

پیکر شهید داود شیری را در آرامستان بهشت زهرا دفن کردند. او یکی از شهدایی بود که در عملیات پاک‌سازی میادین مین به شهادت رسید.

گفت «اگر روزی نیامدم، بدون که شهید شدم»

یادگاری‌های یک زندگی

همسر شهید می‌گوید:

«از داود فقط یه دفتر مونده، یه جانماز، یه قرآن کوچیک که همیشه با خودش داشت. هر شب قرآن می‌خوند. بچه‌هامون هنوز اون قرآن رو دارن.»

زنی، مادر شد؛ بی‌همسر

با شهادت داود، همسرش ماند با کودکی در راه و غم نبودن مرد خانه.
«دخترمون تازه به دنیا اومده بود. بزرگش کردم با یاد پدرش. همیشه براش تعریف می‌کردم که بابات اهل ایمان بود، اهل نماز و مردی از جنس آسمون.»

امروز دختر شهید شیری، مادر است و راه پدر را با افتخار ادامه می‌دهد.

گفت «اگر روزی نیامدم، بدون که شهید شدم»

سخن پایانی همسر شهید

«زندگی با داود کوتاه بود، اما پر از برکت. اون رفت، ولی هنوز هم یادش توی خونه‌مونه. هر بار عکسشو می‌بینم، انگار تازه برگشته... هنوز هم بهش می‌گم آقا، چون برام احترام داشت. هنوزم همونه، حتی اگه نباشه.»

برچسب ها
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده