روایت ایستادگی؛ از روزهای بیپوتین تا شبهای بیخواب خط مقدم
به گزارش نوید شاهد استان مرکزی، وقتی از دفاع مقدس سخن میگوییم، گاه اعداد، تاریخها و اسامی عملیاتها جای انسانها را میگیرند؛ اما ریشه این حماسهها در دل و باور مردانی است که بدون هیچ چشمداشتی، در میدان ماندند. یکی از آن چهرهها جانباز احمد جمالی است؛ کسی که نه از سر شعار، بلکه از روی تکلیف و ایمان، سلاح برداشت و رفت تا نگذارد حتی یک وجب از خاک میهن زیر چکمه بیگانه بماند. او از همان ابتدای جنگ، پس از شهادت شهید چمران، وارد میدان شد و سالها در جبهههای جنوب، بهویژه در ستاد جنگهای نامنظم، حضور فعال داشت. این مصاحبه، تنها روایت جنگ نیست، بلکه بازخوانی ایمان، بصیرت و ولایتمداری است؛ از تپه سبز و دهلاویه گرفته تا ماجرای عجیب قایقهای سرگردان فاو و مواجهه با اسیری که در ساوه دوباره به سراغش آمد.
نوید شاهد: لطفاً خودتان را معرفی بفرمایید.
احمد جمالی: بسم الله الرحمن الرحیم. بنده احمد جمالی هستم. بنا به وظیفهای که احساس میکردم، نه از سر شعار، بلکه از سر تکلیف، در دوران دفاع مقدس در جبهه حضور یافتم. ابتدا درود میفرستم به روح بلند حضرت امام خمینی (ره) که حقیقتاً حق بزرگی بر گردن ملت ایران و بلکه بر گردن جامعه جهانی دارند. و همچنین ارادت قلبی دارم به رهبر معظم انقلاب اسلامی، حضرت آیتالله خامنهای که ادامهدهنده راه روشن امام راحل هستند.
نوید شاهد: چه شد که تصمیم گرفتید به جبهه بروید؟
احمد جمالی: از همان ابتدای انقلاب، دشمن آرام ننشست. درست از ۲۲ بهمن ۵۷ که انقلاب پیروز شد، دشمن با توطئه و نفوذ، درصدد ضربه بود. جنگ تحمیلی هم از همین بستر آغاز شد. صدام، که خود نوکر صهیونیسم بینالملل بود، جنگی را علیه ما آغاز کرد که فقط جنگ عراق علیه ایران نبود، بلکه تمام دنیا پشت سرش ایستاده بودند. در چنین شرایطی، برای ما جهاد مثل نماز و روزه واجب بود.
اولین بار بعد از شهادت شهید چمران، به منطقه سوسنگرد رفتم. آن زمان، امکانات بسیار کم بود. حتی لباس نظامی و پوتین هم به اندازه کافی نداشتیم. در اهواز، سوسنگرد، بستان، هویزه، مناطق جنگی را یکی پس از دیگری میدیدم که در آنها جز اراده مردم و نیروی ایمان چیزی نبود. مردمی که با نان خشک، تخممرغ، کیک مدرسهشان، جبهه را پشتیبانی میکردند.
نوید شاهد: از آن روزها خاطرهای در ذهن دارید؟
احمد جمالی: بله، زیاد. بهویژه از ایثار و همدلی مردم. اما یک صحنه هیچ وقت از ذهنم پاک نمیشود. در همان روزهای اول، نوجوانی یتیم که شاید ۱۵ سال هم نداشت، آمده بود منطقه. وقتی پرسیدم برای چه آمدی؟ گفت: «برای لبیک به امام.» حتی امام را هم از نزدیک ندیده بود، اما به دلش نشسته بود. این عشق، این ایمان، همان چیزی بود که دشمن را شکست داد.
نوید شاهد: از عملیاتها و حضور در جبهه بگویید.
احمد جمالی: ما در مناطق مختلف حضور داشتیم. مناطق جنگهای نامنظم، ستاد شهید چمران، دهلاویه، بستان، تپه سبز، و... اینها جاهایی بود که با حداقل امکانات، اما با حداکثر ایمان، در آنها مقاومت کردیم. خاطرات زیادی از عملیاتهایی مثل فتحالمبین، بیتالمقدس، و والفجر هشت دارم. در والفجر هشت، ما با بچههای غواص به فاو رفتیم. آن شب، معجزهای رخ داد. بادی سنگین وزیدن گرفت و قایقهایی که آماده حرکت بودند، از جای خود جدا شدند. اگر آن قایقها نمیماندند، اگر آن باد نمیآمد، شاید سرنوشت عملیات چیز دیگری میشد.
نوید شاهد: خاطرهای از برخورد با اسرا دارید؟
احمد جمالی: بله. در یکی از عملیاتها، اسیری گرفتیم که تا صبح با ما بود. گفت هیچ تیری شلیک نکرده. صبح روز بعد تحویلش دادیم. بعدها در ساوه، همان اسیر مرا در میان جمعیت شناخت، آمد، بغلم کرد، گریه کرد و گفت: «من همان اسیرم». آنجا فهمیدم که انسانیت مرز ندارد. اگر ما وظیفه الهیمان را درست انجام دهیم، نتیجهاش همین عزت است.
نوید شاهد: تحلیل شما از موفقیتهای دفاع مقدس چیست؟
احمد جمالی: رمز پیروزی ما، وحدت و رهبری الهی بود. وقتی بنیصدر کنار رفت و امام فرماندهی کل قوا را بر عهده گرفتند، ورق برگشت. در کمتر از شش ماه، عملیات فتحالمبین و بعد آزادسازی خرمشهر رقم خورد. امام گفت: «خرمشهر را خدا آزاد کرد» تا هیچکس دچار غرور نشود. وقتی برای خدا حرکت کنیم، پیروزی حتمی است.
نوید شاهد: الان چه میکنید؟
احمد جمالی: امروز هم، همچنان دلم در گرو همان آرمانهاست. از وضعیت منطقه، از مظلومیت مردم فلسطین، از جنایات رژیم صهیونیستی نمیتوانم بیتفاوت بگذرم. معتقدم هر ایرانی، هر مسلمان، باید وظیفهاش را بداند. اگر ما در جنگ ایستادیم، امروز هم باید پای ارزشها بایستیم. همیشه گفتهام: اگر گوش به فرمان رهبری باشیم، آب از آب تکان نمیخورد.
نوید شاهد: سخن پایانی؟
احمد جمالی: ما مدیون امام، شهدا و رهبری هستیم. باید مراقب باشیم که قدر داشتههایمان را بدانیم. امروز هم باید به خدا توکل کنیم، همانطور که در دفاع مقدس توکل کردیم و پیروز شدیم. و سلام علیکم و رحمهالله.