قسمت سوم خاطرات دانش‌آموز شهید «سید حسین شجاعی»
پنجشنبه, ۱۲ آبان ۱۴۰۱ ساعت ۱۱:۳۰
مادر شهید «سید حسین شجاعی» نقل می‌کند: «حسین در جمع دوستانش گفت: مادر منو نگاه کنین چقدر شجاعه! اما بعضی مادر‌ها گریه می‌کنن. بعد هم خندید و گفت: فکر نکن از روی بی فکری می‌ریم. ما فکرمون رو از امام حسین گرفتیم.»

ما فکرمون رو از امام حسین گرفتیم

به گزارش نوید شاهد سمنان، شهید سید حسین شجاعی پانزدهم آبان ۱۳۴۶ در شهرستان تهران دیده به جهان گشود. پدرش سید رحمت‌الله و مادرش زهرا نام داشت. دانش‌‏آموز سوم راهنمایی بود. به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. یازدهم آبان ۱۳۶۱ در عین‌خوش توسط نیرو‌های بعثی بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید. مزار وی در گلزار شهدای امامزاده یحیای شهرستان سمنان واقع است.

 

ما فکرمون رو از امام حسین گرفتیم

همراهش رفتم. نزدیک شهرداری که رسیدیم، پرسیدم: «سید حسین! همین جا باید جمع بشین.» هنوز جوابم را نداده بود که چند تا از دوستانش رسیدند. به آن‌ها گفت: «مادر منو نگاه کنین چقدر شجاعه! اما بعضی مادر‌ها گریه می‌کنن.»

بعد هم خندید و گفت: «فکر نکن از روی بی فکری می‌ریم. ما فکرمون رو از امام حسین گرفتیم.»

(به نقل از مادر شهید)

بیشتر بخوانید: هر کاری از دستمون برمی‌آد باید برای انقلاب انجام بدیم

انتظار نداشته باشین این دفعه برگردم

وسط اتاق نشست. چند تا عکس را با خودش آورده بود. آن‌ها را پهن کرد وسط اتاق. پرسیدم: «اینا چیه؟»

گفت: نخواستم بابا ببینه؛ دو تا عکس رو بزرگ کردم برای حجله و بقیه هم کوچکه.

بعد گفت: «انتظار نداشته باشین این دفعه برگردم، می‌آم، اما افقی.»

(به نقل از خواهر شهید، طلعت شجاعی)

بیشتر بخوانید: دارم فکر می‌کنم لیاقت مادر شهید شدن رو پیدا کردی!

مامان! واقعاً مادر شهید هستی

بعد از خوردن صبحانه و آماده شدن، تا جلوی در با او رفتم. کاسه آب را از داخل سینی برداشتم. من را بوسید و گفت: «مادر! شما نیاین، اگه هم خواستی بیای گریه نکن.»

گفتم: «تا به حال دیدی تو بری و من گریه کنم؟» با دست به پشتم زد و گفت: «مامان! واقعاً مادر شهید هستی و شجاع.» منظورش را می‌فهمیدم. با زیرکی ادامه داد و گفت: «حالا که این قدر شجاعی، بابا رو به شما می‌سپارم و همه‌تون رو به خدا!»

(به نقل از مادر شهید)

 

انتهای متن/

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده