دوشنبه, ۲۹ فروردين ۱۴۰۱ ساعت ۰۹:۰۰
«حسن جندقی» جانباز ۳۵ درصد ارتش گفت: «کسی که برای خدا قدم برمی‌دارد هرگز پشیمان نیست. تا پای جان از ولایت و خاک ایرانم پاسداری خواهم کرد.»

به گزارش نوید شاهد سمنان؛ حسن جندقی جانباز ۳۵ درصد ارتش ضمن تبریک به مناسبت ولادت باسعادت امام حسن مجتبی (ع) و روز ارتش جمهوری اسلامی گفت: من در یک خانواده مذهبی در سمنان متولد شدم. پدرم کارگر معدن گچ و مادر هم خانه‌دار و بسیار زحمتکش بود که نهایت مادری را برای فرزندان خود انجام داد. یکی از برادان ناتنی من در کار جهادی که در اطراف سمنان انجام می‌شد شرکت کرد و بر اثر سانحه به درجه رفیع شهادت نایل آمد و در گلزار شهدای امامزاده یحیی (ع) سمنان به خاک سپرده شد.

جانباز ارتشی: تا پای جان پاسدار ولایت و خاک ایرانم هستم

وی گفت: من در دوران کودکی و تحصیل برای اینکه کمک خرج پدرم باشم به کار مشغول شدم. پس از اخذ دیپلم به خدمت مقدس سربازی رفتم. پس از پایان دوران مقدس سربازی، در دوره احتیاط قرار داشتم. آخرین مرحضی‌ام را آمدم و لباس نو برای پایان خدمت بردم. ساعت شش غروب به منطقه رسیدم. موتوری یگان تا خط مقدم ده کیلومتر فاصله داشت. پس از صرف شام نزد بچه‌های سمنان ساعت ۱۱ شب یک خودرو به طرف خط مقدم می‌رفت که من هم با آن رفتم. دو کیلومتر مانده به خط مقدم، به کمین دشمن خوردیم و از دو طرف ما را به رگبار بستند. تا سپیده صبح آنجا بودیم و آنقدر از ما خون رفته بود که انگار لحظه‌های آخر ما بود. سه تن از هم‌رزمانم به شهادت رسیدند، من و یکی دیگر از هم‌رزمانم خود را به سختی به بیمارستان صحرایی رساندیم. با گوش خودم می‌شنیدم که همه می‌گفتند کارش تمام است اما به خواست خداوند زنده ماندم. من از ناحیه دست راست، کمر و پای چپ مجروح شدم و مدت چهار سال تحت درمان در بیمارستان مصطفی خمینی بودم.

افتخار شهادت نصیب هرکسی نمی‌شود

جندقی در ادامه گفت: پیش از رفتن به سربازی، یک ماه در شاهرود آموزش فشرده مستقیم دیدم و از شاهرود به کرمانشاه و از آنجا به منطقه سومار اعزام شدم. مدت شش ماه در نفت شهر بودیم. بعد از نفت شهر به سرپل ذهاب اعزام شدم. در منطقه سومار عملیاتی با رمز «یا مسلم‌بن عقیل» شکل گرفت که حدودا دو ماه طول کشید. در ابتدا خیلی سخت گذشت. عملیات لو رفته بود و بعثی‌ها شب‌ها روی سر ما آتش می‌ریختند و روزها با جنگنده ما را بمباران می‌کردند. خدا می‌داند که امان ما را بریده بودند. روز عملیات وقتی کاتیوشا ما شروع به آتش کرد اوضاع تغییر کرد و انگار تمام قدرت و هستی آنها را خداوند گرفت و در منطقه غوغا به پا شد. شهید حسین شاهی در منطقه سومار بر اثر کاتیوشای رژیم بعث عراق شهید شد. یکی از بچه‌های ما بنام غلامرضا حافظی نیز مجروح شد. وقتی وارد منطقه شدیم حسین سنگرساز گردان بود. تمام سنگرها را در منطقه با کمک چند نفر آماده می‌کرد تا برادران رزمنده‌اش موقع استراحت راحت باشند. بچه بسیار صبور و خوش برخوردی بود. در گرمی سومار خم به ابرو نمی‌آورد. خودش سنگرساز بی‌سنگر بود، زیرا هنگام ساخت سنگر به درجه رفیع شهادت نایل آمد. به خدای یگانه افتخار شهادت نصیب هرکسی نمی‌شود.

هم مسیر شدن با سرباز دشمن

این جانباز ارتش خاطره‌ای جالب و در عین حال خطرناک در زمان دفاع مقدس را این‌طور بیان کرد: هر روز صبح زود خبر اطلاعات عملیات منطقه را از فرماندهی گروهان به فرماندهی گردان که در سرپل ذهاب مستقر بود می‌بردم. فاصله منطقه عملیاتی تا فرماندهی گردان حدود ۲۰ کیلومتر بود که هر روز این مسیر را ساعت شش و نیم، صبح‌ها با موتور طی می‌کردم. یک روز حدود ۱۴ الی ۱۵ کیلومتر مانده به منطقه عملیاتی، بالا دستِ جاده، گروهان یکم المهدی مستقر بود، پایین جاده یک نفر با یک زیرپوش سفید ایستاده بود. دست بلند کرد، آمد جلو، با دست اشاره می‌کرد که آب و غذا می‌خواهم ولی حرف نمی‌زد. من فکر کردم شاید لال است. او را سوار کردم و بردم منطقه عملیاتی خودمان. فرمانده ما داشت قدم می‌زد، ایستادم جلو فرمانده. به من گفت: «این کیه و کجا بوده است؟» گفتم: «احتمالاً لال است. با دست نشان می‌دهد که بسیار گرسنه است و غذا می‌خواهد.» یک دفعه سرهنگ با صدای بلند گفت: «این سربازِ دشمن است. خدا شما را نگه داشته که این سرباز به شما آسیبی نرسانده است.» او را برد در سنگر فرماندهی. وقتی من رفتم آنجا دیدم دارد عربی صبحت می‌کند. سرهنگ به من گفت: «بروید صدقه بدهید که به شما آسیبی نرسانده است.» آن روز فرمانده‌هان ما اطلاعات مهمی از آن سرباز دشمن گرفتند و بخاطر این کار من، ده تشویقی مرخصی به من دادند.

تا پای جان از ولایت و خاک ایرانم پاسداری خواهم کرد

تا پای جان از ولایت و خاک ایرانم پاسداری خواهم کرد

جندقی درخصوص جانبازی و محدودیت حرکتی‌اش تصریح کرد: کسی که برای خدا قدم برمی‌دارد هرگز پشیمان نیست. به خدای یگانه در هر جای وطنم به من احتیاج داشته باشند حتی در سخت‌ترین شرایط، برای رضای خدا آماده هستم تا به مردم عزیزمان خدمت کنم و تا پای جان از ولایت و خاک ایرانم پاسداری خواهم کرد. توصیه‌ای هم به جوانان عزیز دارم و آن نماز اول وقت است. اگر جوانان ما اهمیت نماز اول وقت را درک کنند، ایثار خود به خود در آنها ریشه می‌دواند.

آنها با خلوص دعا می‌کردند و اشک می‌ریختند

جندقی در پایان درخصوص ماه مبارک رمضان در جبهه‌های نبرد گفت: در منطقه جنگی اکثریت بچه‌ها به سنگر همدیگر می‌رفتند و موقع افطار دور هم جمع می‌شدند. با غذا ساده‌ای که در سنگرها پیدا می‌شد افطار می‌کردند، اگر کسی برای مرخصی به شهر می‌رفت خرما و پنیر می‌گرفت آن هم به اندازه یکی دو روز. رزمندگان در ماه مبارک رمضان تا سحر دور هم بودند؛ راز و نیاز می‌کردند و پس از صرف سحری و نماز می‌خوابیدند. در ماه رمضان قرائت قرآن، دعای کمیل، توسل و دیگر ادعیه‌ها حال و هوای دیگری داشت. آنها با خلوص دعا می‌کردند و اشک می‌ریختند؛ چه عزیزانی بودند که آسمانی شدند، روح‌شان شاد و یادشان گرامی باد.

 

انتهای متن/

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده