سردار شهید «محمدعلی مشهد» دوم فروردین ۱۳۴۳ در روستای امیرآباد دامغان به دنیا آمد. صدای ناهموار جنگ، تاب از دل محمدعلی ربود تا بی‌محابا راهی مرزهای ایستادگی و دفاع از اسلام و میهن شود. شلمچه و کربلای پنج میزبان فرمانده‌ای شد که نخستین شهید گردانش بود. نوید شاهد سمنان در سالگرد شهادت، شما را به مطالعه زندگی این سردار شهید دعوت می‌کند.

محمدعلی، فرمانده‌ای که نخستین شهید گردانش شد

به گزارش نوید شاهد سمنان؛ رمضانعلی و فاطمه، نخستین روزهای بهار ۱۳۴۳ زیباترین ستاره کویر را در آستان خانه‌شان پذیرا شدند. و اینگونه قطره‌های ماه در دومین شب بهار امیرآباد، در خانه‌شان چکیدن آغاز نمود. نامش را محمدعلی نهادند.

کودک کویر

کودک کویر و خوشه‌های طلایی گندم و بادهای ماسه‌ای، اینک در بهار کویر مهمان پرخیر و برکت سفره ساده و بی‌ریای آقا رمضانعلی و فاطمه خانم شده بود و طعم شیرین ایمان، توکل و صبوری از آن پس در ذائقه محمدعلی خوش می‌نشست.

شهید محمدعلی مشهد کودکی‌اش در کوچه پس کوچه‌های امیرآباد با صدای بادهای کویر درآمیخته بود و او بزرگ می‌شد با دلی به وسعت کویر. روزهای نوجوانی‌اش عاشقانه‌ترین گام‌هایش را بر زمین پر حرارت آبادی تفت دیده‌اش برمی‌داشت و فروغ آسمان امیرآباد در هیاهوی مبارزاتی جوانانی چون محمدعلی روز به روز بیشتر می‌شد و خونی تازه در رگ‌های خون‌مرده آبادی جریان می‌یافت؛ از جنس عدالت و مظلوم خواهی امام.

صدای ناهموار جنگ، تاب از دل محمدعلی ربود

محمدعلی و تمام جوانان روستا علیه ظلم و تاریکی، مرید امام بودند. در بهمن سرد ۵۷ بر سبزترین بهار با تن‌پوشی سرخ از خون دوستان و یاران شهیدشان سلام گفتند. او همراه دوستانش، دانش‌آموز دبیرستان حائری شده بود. بعد از انقلاب اما همزمان مؤسس انجمن اسلامی جوانان امیرآباد هم بود و تا اخذ مدرک دیپلم پیش رفت. صدای ناهموار جنگ چون خراشی بر دل لطيف مردم با ایمان، دردی عمیق ایجاد کرد و تاب از دل تمام جوانان غیرتمندی چون محمدعلی ربود. 

بی‌محابا راهی مرزهای ایستادگی و دفاع از اسلام و میهن شدند. دوازدهم اسفند ۱۳۶۰ محمد‌علی با سربند بسیجی به کردستان مظلوم سلام گفت و بر کوه‌های مقاومش و صخره‌های سخت و سردش بوسه ایثار زد.

بیشتر بخوانید: راه نجات انسان از ویران‌سرای دنیا از دیدگاه شهید «مشهد»

دلی که سزاوار پر کشیدن است

دو سال پیاپی، شیرین‌ترین لحظه‌ها را در مبارزه گذراند. والفجر مقدماتی، والفجر هشت، کربلای چهار. آینه اشک‌ها و محراب آسمانی‌اش را در مهران و خندق و هور در خاطره خاطرش ثبت نموده است. بیست و سوم آبان‌ماه ۱۳۶۳ سایه‌نشین بیرق سبز دلدادگی شد در حالی که هنوز در لیست دانش‌آموزان دبیرستان حائری نامش چون ستارگان آسمان کویر می‌درخشید.

اما قدم‌هایی که سزاوار رفتن است، می‌رود و دلی که سزاوار پر کشیدن، می‌پرد و چشمی که سزاوار دیدن است، می‌بیند ...

محمد‌علی سر تا پا مشتاق رفتن عبور و دیدن بود. در مسیر عبور سرخش، هم‌سفری برگزید تا بال دیگرش باشد برای پرواز و الهه عشقی که بعد از او ثمر دهد و زبان به زبان قصه جاودانگی سرخش را بازگو کند.

محمدعلی، فرمانده‌ای که نخستین شهید گردانش شد

او با غربت مهران، با سکوت هور، با ناله‌های بلم و گفتگوی نسیم و نیزار و خیزش سایه خاکریز و داغی رمل‌ها، خوب آشنا شده بود. پس رفت تا جایی دیگر و در قرارگاهی دیگر به بی‌قراری‌اش پایان دهد.

شلمچه و کربلای پنج میزبان فرمانده‌ای شده بود که نفس کشیدن، زندگی کردنش و رفتنش نیز برای رضای خداوندش بود و تنها ثانیه‌ها را به عشق دیدار معبود گذراند.

فرمانده گردان روح‌الله که اولین شهید گردان هم بود پس از ورود به روستایش امیر‌آباد، در حالی که دخترش هشت ماهه بود، میزبان دل‌های بارانی مردم پاک و یک دستش شد و فهیم کویر مهربان.

 

منبع: کتاب فرهنگ‌نامه شهدای استان سمنان-شهرستان دامغان/ نشر فاتحان-قائمی

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده