
خاطراتی از خواهر شهيد محمودپسند
خواهرم با سلاح حجاب و وقار پاسداري كنيد
خواهرم زماني كه من جبهه هستم برايم نامه مي دهي نامه هايت بسيار دلنشين و دلگرم كننده است هميشه با نامه هايت روحيه مي گيرم

به گزارش نویدشاهدگیلان: شهيد محمودپسند
شبي كه براي خداحافظي به خانه آمده بود به شهيد بزرگوارم محمود گفتم كه در
اين آخرين شب ما تمايل داريم كه در كنار ما باشي تا سير ترا ببينم و از
ديدار شما بهره مند شويم وقتي مادرم مرا واسطه قرار دارد تا اين عاطفه
خواهر و برادري و التماس من شايد باعث ماندن ايشان در خانه باشد وقتي
خواسته خودم را و پدر و مادرم را با ايشان در ميان گذاشتم با حالت و لحني
مهربانانه به من نگريست و همان جمله زيباي حضرت اسماعيل را بيان داشت كه مي
ترسم با نگاه كردن به شما و بودن در كنار شما شيطان بر من غلبه كند و مرا
از رفتن به جبهه سست كند و دوست ندارم هيچ شائيه اي در رفتنم دخالت داشته
باشد لذا به پايگاه منطقه مان رفت و شب را در آنجا خوابيد.
ما هم پشت سرِ او دعا ميخوانديم دعاي پيروزي و برگشتن را و همه رزمندگان را از خدا نموديم. دو ماهي كه از اعزام آنها گذشته بود در يكي از نامه هايي كه براي خانواده فرستاده بود نوشته بود كه خانواده عزيزم نكند براي من دعاي برگشتن را مي كنيد آخر نمي دانم چه مصلحتي است بسياري از همرزمانم و همسنگرانم شهيد شدند و توفيق شهادت نصيب من نشد و من از قافله شهدا عقب مانده ام و با التماس از ما خواستند كه براي رفتن او دعا كنيم نه ماندنش. خواست او بر دعاي ما غلبه كرد و او به فيض عظيم شهادت نائل گرديد.
شهيد عزيزم هميشه به من مي گفت خواهرم زماني كه من جبهه هستم برايم نامه مي دهي نامه هايت بسيار دلنشين و دلگرم كننده است هميشه با نامه هايت روحيه مي گيرم احسنت بر شما آخر هميشه جواب نامه ها را من مي دادم، او هميشه در نامه هايش مي نوشت خواهر اگر ما جبهه را گرم نگه مي داريم شما پشت جبهه را بايد پاسداري كنيد يعني با سلاح حجاب و وقار و با درس خواندنتان.
آري شهيد محمود پسند يك پاسدار به تمام و كمال بودند او عاشق خدا و قرآن و اهل بيت بودند بسيار باحيا و با وقار و با متانت بودند او با رفتار و اخلاقش به همه درس مي داد بالاخص به برادران و خواهرش او با خصوصيات بارزي كه در او بود تأثير بسيار زيادي در منطقه و محل گذاشتند همه به او ايمان داشتند آنچنان در برابر پدر و مادر خضوع و خشوع ها داشتند كه انسان از آنهمه خضوع و خشوعش لذت مي برد هميشه به ما سفارش مي كرد خواهرم ما بايد قدر اين طور پدر و مادرها را بدانيم چون بسيار نادر هستند.
اينها ارزش دنيا و آخرت ما هستند. او بسيار مهربان و با محبت بود هرگز كسي را ناراحت نمي كرد. بعدازظهر روزي برايش چاي آوردم گفت خواهرم چاي بماند من يك چرت بزنم بعد بلندمي شوم و مي خورم دستش قرآن بود كنار گذاشت و نوار قرآن را روشن كرد و خوابيد تا نزديكي اذان مغرب بيدار شد وقتي كه اذان زد گفت خواهرم چاي كه برام گذاشته بودي بياور. بعد از چندمدتي ديگر تازه من متوجه شدم كه ايشان آن روز را روزه بوده است ديگر برنامه او به دستم آمده بود و هر وقتي كه مي آمد من به وظيفه ام آشنا بودم.
زماني كه لباس هاي چركي و خاكي فرمش را مي شستم آنقدر قدرداني و سپاسگزاري ميكردند هر چه به اش مي گفتم داداش وظيفه من است كار كوچكي است در قبال زحماتي كه شما براي اسلام مي كشيد اصلاً افتخار ميكنم باز مي گفت نه اين وظيفه شما نيست اين بزرگواري شماست روزي بعد از شهادت ايشان چند نفر از برادران سپاهي مقداري آوردند و گفتند كه اينها پول هايي هست كه شهيد محمود به بچه ها داده روحش شاد و رواهش پر رهروباد.
ما هم پشت سرِ او دعا ميخوانديم دعاي پيروزي و برگشتن را و همه رزمندگان را از خدا نموديم. دو ماهي كه از اعزام آنها گذشته بود در يكي از نامه هايي كه براي خانواده فرستاده بود نوشته بود كه خانواده عزيزم نكند براي من دعاي برگشتن را مي كنيد آخر نمي دانم چه مصلحتي است بسياري از همرزمانم و همسنگرانم شهيد شدند و توفيق شهادت نصيب من نشد و من از قافله شهدا عقب مانده ام و با التماس از ما خواستند كه براي رفتن او دعا كنيم نه ماندنش. خواست او بر دعاي ما غلبه كرد و او به فيض عظيم شهادت نائل گرديد.
شهيد عزيزم هميشه به من مي گفت خواهرم زماني كه من جبهه هستم برايم نامه مي دهي نامه هايت بسيار دلنشين و دلگرم كننده است هميشه با نامه هايت روحيه مي گيرم احسنت بر شما آخر هميشه جواب نامه ها را من مي دادم، او هميشه در نامه هايش مي نوشت خواهر اگر ما جبهه را گرم نگه مي داريم شما پشت جبهه را بايد پاسداري كنيد يعني با سلاح حجاب و وقار و با درس خواندنتان.
آري شهيد محمود پسند يك پاسدار به تمام و كمال بودند او عاشق خدا و قرآن و اهل بيت بودند بسيار باحيا و با وقار و با متانت بودند او با رفتار و اخلاقش به همه درس مي داد بالاخص به برادران و خواهرش او با خصوصيات بارزي كه در او بود تأثير بسيار زيادي در منطقه و محل گذاشتند همه به او ايمان داشتند آنچنان در برابر پدر و مادر خضوع و خشوع ها داشتند كه انسان از آنهمه خضوع و خشوعش لذت مي برد هميشه به ما سفارش مي كرد خواهرم ما بايد قدر اين طور پدر و مادرها را بدانيم چون بسيار نادر هستند.
اينها ارزش دنيا و آخرت ما هستند. او بسيار مهربان و با محبت بود هرگز كسي را ناراحت نمي كرد. بعدازظهر روزي برايش چاي آوردم گفت خواهرم چاي بماند من يك چرت بزنم بعد بلندمي شوم و مي خورم دستش قرآن بود كنار گذاشت و نوار قرآن را روشن كرد و خوابيد تا نزديكي اذان مغرب بيدار شد وقتي كه اذان زد گفت خواهرم چاي كه برام گذاشته بودي بياور. بعد از چندمدتي ديگر تازه من متوجه شدم كه ايشان آن روز را روزه بوده است ديگر برنامه او به دستم آمده بود و هر وقتي كه مي آمد من به وظيفه ام آشنا بودم.
زماني كه لباس هاي چركي و خاكي فرمش را مي شستم آنقدر قدرداني و سپاسگزاري ميكردند هر چه به اش مي گفتم داداش وظيفه من است كار كوچكي است در قبال زحماتي كه شما براي اسلام مي كشيد اصلاً افتخار ميكنم باز مي گفت نه اين وظيفه شما نيست اين بزرگواري شماست روزي بعد از شهادت ايشان چند نفر از برادران سپاهي مقداري آوردند و گفتند كه اينها پول هايي هست كه شهيد محمود به بچه ها داده روحش شاد و رواهش پر رهروباد.