زندگینامه سردار شهید علی اکبر اشرفی
دوشنبه, ۰۸ آبان ۱۳۹۶ ساعت ۱۰:۲۸
شيعه شهادت را نهايت تكامل خود دانسته و بزرگترين آرزويش نيز همين است.
علي اكبر اشرفي، فرزند صفرعلي و زهرا، در اول تير ماه سال 1341 در روستاي كلامو از توابع شهرستان شاهرود به دنيا آمد. 1
از همان كودكي علاقه مند به شركت در نماز جماعت و حض ور در مسجد بود و همراه پدر بزرگش به مسجد مي رفت. 2
تحصيلات ابتدايي را در زادگاهش به پايان رساند و دوره راهنمايي اش را در مدرسه شهيد بهشتي روستاي مجاور (قلعه نو خرقان ) گذراند . براي ادامه تحصيل به شاهرود عزيمت نمود و در دبيرستان دكتر علي شريعتي (فعلي) در رشته اقتصاد مشغول به تحصيل شد، اين ايام مصادف با سالهاي اوج گيري انقلاب اسلامي بود.
وي در فعاليت هاي انقلابي شركت فعال داشت. تا اين كه انقلاب به پيروزي رسيد. بعد از پيروزي انقلاب در جريان فعاليت هاي ضد انقلاب و گروهك ها، از مدافعين انقلاب اسلامي بود و بارها با مهره هاي اجانب درگير و از جانب آ نها چند بار تهديد شد.
بيست و هفتم فروردين ماه سال 1362 ، از طريق سپاه با سمت معاون گردان به جبهه اعزام شد. در اين دوران يك بار از ناحيه پاي چپ و بازوي راست مجروح گرديد كه چهار روز در بيمارستان بستري بود. 3
در عمليات والفجر 8 نيز مجروح شد، به طوري كه نمي توانست به خوبي راه برود و در حالي كه به سختي مي توانست بايستد اما در همين حال نمازش را مي خواند. 4
دوست داشت در همه عمليات ها شركت داشته باشد. اگر هنگام عمليات در مرخصي بود، ناراحت مي شد. 5
به صله رحم و ديدار اقوام و دوستان بسي ار اهميت مي داد. در مرخصي ها، هر چند با زمانِ كم سعي مي كرد با همه آشنايان ديداري داشته باشد. 6
در سيزدهم شهريور ماه سال 1362 با خانم نرگس محمدحسيني 7 ازدواج نمود و تنها فرزند دخترش در بدو تولد چشم از جهان فروبست.
وقتي عده اي عراقي را به اسارت گرفته بودند، يكي از همرزمانش بر اثر ناراحتي اقدام به سيلي زدن اسيرها كرد و علي اكبر با مشاهده اين كار به چرا اين كار را با اسرا » : شدت ناراحت شد و خطاب به آن رزمنده گفت و قمقمه اش را باز كرد و به همه آنها آب داد. 8 «. مي كني؟ مامسلمانيم
در خرمشهر بوديم . » : سيد عباس مظفري، همرزمش، نقل مي كند
علي اكبر معاون گردان بود. قرار بود عملياتي انجام شود. ابتدا مانور انجام داديم. بعد از انجام آن به پايگاه رفتم و به رزمندگان گفتم وسايل خود را بازرسي كنند تا موقع عمليات مشكلي نداشته باشند . ناگهان خرمشهر گلوله باران شد. وقتي بيرون آمديم، متوجه شديم كه شيميايي زده اند.
بچه ها را هدايت مي كرديم به پشت بام مسجد و براي خنثي كردن گازهاي شيميايي آتش روشن كرديم. عده اي از رزمندگان شهيد و عده اي زخمي شده بودند و علي اكبر تأكيد داشت بايد در خرمشهر بمانيم و همه را به9«. جاي امن منتقل كنيم 1367 در منطقه غرب كشور بر اثر اصابت تركش به پا و /3/ در تاريخ 30 پهلوي راست به شهادت رسيد. 10
اي بي خبران از عالم انسانيت ! » : شهيد در وصيت نامه اش نوشته است بدانيد شيعه استقامت و صبر را از رسول الله، شجاعت و دليري را از مولا علي(ع) و ايثار و فداكاري را از حسين (ع) آموخته است. بدانيد كه شيعه اين را خوب درك كرده است كه زنده ماندن دين خدا، جز با خون او ميسر نخواهد بود و در اين راه عاشقانه شتاب مي كند.
آري، شيعه شهادت را نهايت تكامل خود دانسته و بزرگترين آرزويش نيز همين است. دير يا زود يا رفتن از اين ديار فاني مساله نيست بل كه خوب رفتن شرط است. شيعه واقعي بودن و لياقت زيارت امام علي (ع) با روي خوش در روز محشر شرط است.
پس اي عزيزان، اگر مصيبتي ظاهري براي شما رخ داد، اول اينكه صابر باشيد، زيرا خدا با صابرين است، ديگر اينكه انسان واقع بين باشد، آن را 11«. مصيبت نمي داند، بلكه برگشت به منزل باقي و ابدي مي داند پيكر مطهر علي اكبر اشرفي پس از تشييع، در گلزار شهداي شاهرود به خاك سپرده شد. 12
پي نوشت ها
-1 پرونده كارگزيني شاهد- كپي شناسنامه
-2 پرونده فرهنگي شاهد- خاطرات
-3 پرونده فرهنگي شاهد- زندگي نامه
-4 اشرفي، صديقه- خاطرات
-5 پرونده فرهنگي شاهد- خاطرات
-6 همان
-7 پرونده كارگزيني شاهد، فرم سه برگي
-8 پرونده فرهنگي شاهد- خاطرات
-9 همان
-10 پرونده كارگزيني شاهد، گواهي شهادت
-11 پرونده فرهنگي شاهد- وصيت نامه
-12 پرونده فرهنگي شاهد- زندگي نامه
منبع: فرهنگنامه جاودانه های تاریخ استان سمنان / نشر شاهد بنیاد شهید و امور ایثارگران
نظر شما