نوید شاهد- همسر شهید "نادعلی ترامشلو" نقل می‌کند: «بچه‌ها گفتند: «مادر! امشب بریم بیرون غذا بخوریم. زیاد مایل نبودم چون برایم سخت بود. همان شب به خوابم آمد. ما را سوار ماشینش کرد. به یک جای سرسبزی رفتیم و با هم غذا خوردیم.» نوید شاهد سمنان در سالروز شهادت، مروری بر زندگی این شهید گران‌قدر داشته‌است که تقدیم حضور علاقه‌مندان می‌شود.

ا

انفاق

به گزارش نوید شاهد سمنان؛ شهید نادعلی ترامشلو دوم آبان ماه ۱۳۲۶ در روستای ده‌سلطان از توابع آرادان به دنیا آمد. ابتدایی را در همان روستا گذراند. به علت مشکلات معیشتی درس را رها کرد و به کمک پدر در کار کشاورزی و دامداری پرداخت تا با دستان کوچک خود باری از دوش خانواده بردارد. فرزند چهارم کرم و خوش‌قدم بود. به پدر و مادرش خیلی احترام می‌گذاشت و علاقه‌ی زیادی به آن‌ها داشت.

از خدمت سربازی به علت مازاد بر احتیاج معاف شد. در سن بیست و سه سالگی با یکی از بستگانش ازدواج کرد. چند ماهی نزد پدر و مادرش زندگی کرد، بعد از آن به تهران رفت و به استخدام آموزش و پرورش در‌آمد. او در یکی از مدارس تهران مشغول خدمتگزاری شد. هم‌زمان درسش را تا دوم دبیرستان ادامه‌داد.

در تهران که بود با اوج‌گیری مبارزه علیه رژیم شاه به همراه مردم در تظاهرات و راهپیمایی شرکت می‌کرد. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی به گرمسار منتقل شد و در یکی از مدارس مشغول به کار شد. با حقوق کمی که داشت مقداری از آن را به افراد فقیر و بی‌بضاعت کمک می‌کرد. در کلاس‌های قرآنی مسجد حضور فعال داشت و به انجام فرائض و نماز اول وقت مقید بود.

نحوه شهادت

در اسفند ماه سال ۱۳۶۲ برای رفتن به جبهه ثبت‌ نام کرد و از طریق جهاد سازندگی گرمسار به منطقه جنوب اعزام شد؛ به عنوان راننده‌ لودر و مینی‌بوس.

هنگامی‌که مقر جفیر، محل استقرار نیروهای رزمنده و جهادگر استان، مورد تهاجم و بمباران هواپیماهای عراقی قرار گرفت، نادعلی از ناحیه‌ سر و سینه مجروح شد. او را به یکی از بیمارستان‌های تهران اعزام کردند و به مدت یک هفته بستری بود. زمان بستری قادر نبود با عزیزان و خانواده‌اش صحبت کند.

سرانجام در هفتم فروردین ۱۳۶۳ به لقای حق شتافت و بعد از تشییع، در امامزاده عبدالله روستای حسین‌آباد کردها دفن شد.

درخواست فرزندانش را بعد از شهادت اجابت کرد

همسر نادعلی نقل می‌کند: «بچه‌ها گفتند: «مادر! امشب بریم بیرون غذا بخوریم.»

زیاد مایل نبودم چون برایم سخت بود. همان شب به خوابم آمد. ما را سوار ماشینش کرد. به یک جای سرسبزی رفتیم و با هم غذا خوردیم.»



منبع: کتاب فرهنگ‌نامه شهدای استان سمنان-شهرستان سمنان/ نشر زمزم-هدایت




برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده