سه‌شنبه, ۰۸ مهر ۱۳۹۹ ساعت ۱۳:۳۵
نوید شاهد - برادر شهید "سیدعلی تقوی" نقل می‌کند: «آن روز سیدعلی به بنیاد رفته‌بود و وسایل سیدابوالفضل را تحویل گرفته‌بود. همه را یک‌به‌یک به مادر نشان می‌داد. حتی لباس‌های خونی‌اش را و گفت: لباس‌های برادرم که خونيه، من همین لباس‌ها رو می‌خواهم بپوشم و به جبهه بروم.» نوید شاهد سمنان توجه شما را به خاطراتی از این شهید گران‌قدر جلب می‌کنیم. مادرم گفت: «تو با این سن کم نمی‌تونی بری.» اما سیدعلی کاری به اعداد و
ب

به گزارش نوید شاهد سمنان؛ شهید سیدعلی تقوی یکم شهریور ۱۳۴۵ در روستای قاسم‌آباد از توابع شهرستان دامغان چشم به جهان گشود. پدرش سيدخليل، كارگری می‌كرد و مادرش سيكنه‌خانم نام داشتتا پايان دوره راهنمايی درس خواند. از سوی بسيج در جبهه حضور يافت. پنجم مهر ۱۳۶۰ با سمت آرپی‌جی‌زن در محاصره آبادان در منطقه دارخوئین بر اثر اصابت گلوله به قلب به شهادت رسید. موقع انتقال پیکر وی به تهران به جهت سانحه هوایی که منجر به سقوط هواپیما شد، پیکرش متلاشی گردید و در بهشت زهرای تهران به خاک سپرده ‌شد. برادران او سیدابوالفضل و سیدمهدی نیز به شهادت رسیده‌اند.


لباس خونی برادر

هفت شب از شهادت سیدابوالفضل می‌گذشت. هفت شب بود که سیدابوالفضل بر سفره نور خداوند مهمان بود و بال‌های آسمانی‌اش را که به فرشتگان سپرده بود باز پس‌گرفته‌بود. حالا ما مانده بودیم و تنهایی‌مان.

برای مادر از همه شاید سخت‌تر بود. بی‌تاب‌ترین‌مان اما، سید‌علی بود. آن روز به بنیاد رفته‌بود و وسایل سیدابوالفضل را تحویل گرفته‌بود. همه را یک‌به‌یک به مادر نشان می‌داد. حتی لباس‌های خونی‌اش را و گفت: «لباس‌های برادرم که خونيه، من همین لباس‌ها رو می‌خواهم بپوشم و به جبهه بروم.»

مادرم گفت: «تو با این سن کم نمی‌تونی بری.» اما سیدعلی کاری به اعداد و اوراق نداشت.

اعداد شناسنامه‌اش را تغییر داد و راهی کوی عاشقی شد. بعد از دو ماه سیدعلی برگشت. پس از چند روز برای رفتن مجدد خودش را آماده می‌کرد. انگار می‌دانست برای همیشه می‌رود. نذری کرده‌بود که نذرش را ادا کرد. قرضی را هم که داشت ادا کرد. با همه دوستان خداحافظی کرد و برای همیشه از میان‌مان پرگشود و رفت.

(به نقل از خواهر شهید)


من به مشهدِ خودم می‌روم

سیدعلی آماده رفتن می‌شد و ما هم. ما به مشهدالرضا می‌رفتیم و او به مشهد خویش! برای بار دوم به جبهه می‌رفت. به او پیشنهاد دادیم همراه‌مان شود و به پابوس امام هشتم بیاید. گفت: «من به مشهدِ خودم می‌روم» و رفت. ما هم به پابوس امام هشتم.

در مهر ماه سال ۶۰ در عملیات حصر آبادان شرکت کرد و به مشهد شهیدان پیوست.

(به نقل از برادرشهید)



منبع: کتاب فرهنگ‌نامه شهدای استان سمنان-شهرستان دامغان/ نشر فاتحان-قائمی


برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده