"خیربانو جعفری" همسر شهید مدافع حرم؛
سه‌شنبه, ۱۸ شهريور ۱۳۹۹ ساعت ۱۳:۴۱
نوید شاهد - «بار اول که رفت سوریه سه ماه آنجا بود ولی برای من سه سال طول کشید. خیلی بهم سخت گذشت. من آن زمان زینب خانم را باردار بودم که رفت جبهه. گفت: اگر پسر بود نامش را محمد و اگر دختر بود زینب بگذار؛ چون من برای دفاع از حرم حضرت زینب (س) می‌روم.» آنچه خواندید بخشی از گفتگوی نوید شاهد سمنان با "خیربانو جعفری" همسر شهید مدافع حرم "ذاکرحسین جعفری" است که توجه شما را به متن کامل این گفتگو جلب می‌کنیم.

ی


به گزارش نوید شاهد سمنان؛ حضور مدافعان حرم در دفاع از حریم اهل بیت (ع) و مبارزه با بی‌رحم‌ترین و پلیدترین موجودات که اوایل با نامشان لرزه بر تن همگان می‌انداختند، کار بسیار بزرگ و شجاعانه‌ای بود که این دلاورمردان نگذاشتند بار دیگر حادثه جانکاه شام عاشورای سال 61 قمری و بی‌حرمتی به اهل بیت پیامبر (ص) تکرار شود. به همین بهانه گفتگویی با "خیربانو جعفری" همسر شهید مدافع حرم افغانستانی "ذاکرحسین جعفری" داشته‌ایم که تقدیم حضور علاقه‌مندان می‌شود.

شهید مدافع حرم ذاکرحسین جعفری یکم فروردین ۱۳۵۹ در شهرستان مهدیشهر دیده به جهان گشود. پدرش غلامعلی و مادرش خدیجه نام داشت. تا پنجم ابتدایی درس خواند.به عنوان بسیجی در لشگر فاطمیون به سوریه اعزام شد. سی و یکم فروردین ۱۳۹۵ در منطقه ویژه بر اثر اصابت ترکش به بدن بشهادت رسید. مزار وی در گلزار شهدای طالب آباد مهدیشهر واقع است.


۹ سال زندگی عاشقانه

خیربانو جعفری که ۹ سال عاشقانه در کنار همسرش زندگی کرده‌بود می‌گوید: ما در کنار هم ۹ سال عاشقانه زندگی کردیم و به همدیگر علاقه زیادی داشتیم. ایشان از سال ۹۴ می‌رفت سوریه و تا زمان شهادتش چهار بار به آنجا رفت و بار چهارم به شهادت رسید. بار اول که رفت سوریه سه ماه آنجا بود ولی برای من سه سال طول کشید. خیلی بهم سخت گذشت. زنگ می‌زد و می‌گفت: «به من فکر نکن، فکر بچه‌ها باش و به اون‌ها برس.» من آن زمان زینب خانم رو باردار بودم که رفت جبهه. گفت: «اگر پسر بود نامش را محمد و اگر دختر بود زینب بگذار؛ چون من برای دفاع از حرم حضرت زینب (س) می‌روم.» یه بار رفت و اومد مرخصی، که هنوز زینب به دنیا نیومده بود. بار دوم که اومد مرخصی دخترم به دنیا اومده‌بود و خودش اسمش رو گذاشت.

ی


من دیگه تموم شدم

همسر شهید مدافع حرم نحوه شهادت همسرش را از زبان همر‌رزمش چنین بیان کرد: کنار پنجره ایستاده‌بودم و ذاکر کنارم نشسته‌بود. خمپاره‌ای اومد و من اصلا متوجه نشدم کی ترکش به پهلویش خورد. بهش گفتم: «ذاکر بلند شو.» دیدم دستش رو گذاشته روی پهلویش. داشت بی‌حال می‌شد. به همرزمانش گفتیم: «ببریدش تو حیاط.» وقتی بردیمش تو حیاط  اونجا خوابیده‌بود و درحالی که سرش رو تکون می‌داد می‌گفت: «من دیگه تموم شدم.» دوستاش بهش میگن: «این حرفه‌ها چیه؟ الان می‌بریمت بیمارستان. ولی همان‌جا به شهادت رسید.»

پسرم داشت از دست می‌رفت

جعفری در ادامه گفت: پس از شهادت حسین از سپاه اومدند خونه‌مان و گفتند: «ذاکرحسین شهید شده.» از تیپ فاطمیون هم زنگ زدند و تسلیت گفتند و خبر شهادت حسین رو به ما دادند. اون موقع خیلی به من سخت گذشت دخترم آرزو هفت ساله بود و پسرم امید ده ساله. همه‌اش پسرم رو بغل می‌کردم و گریه می‌کردم. دیدم پسرم بدنش سفید شده و خواهرم گفت: «پسرت داره از بین می‌ره. این کارها رو نکن از این به بعد تو باید برای بچه‌هات هم پدرباشی و هم مادر.» پسرم امید خیلی بی‌تابی می‌کرد و تو کوچه خودش رو خالی می‌کرد. هیچ وقت جلوی من گریه نکرد. برادرزاده‌‌ام به من گفت: «عمه پسرت داره تو کوچه داد می‌زنه و گریه می‌کنه.» با اینکه من تو خونه بغلش کردم و گفتم: «بابا دیگه تموم شد» ولی پیش من گریه نمی‌کرد.

این همسر شهید مدافع حرم در پایان اظهار داشت: من دیگه نمی‌تونم به افغانستان برگردم. وقتی وهابی‌های اونجا بفهمند که ماشهید دادیم کار ما تمامه. من خیلی دوست دارم پدر و مادر همسرم رو که افغانستان هستند ببینم ولی وهابی‌ها نمی‌گذارند. بچه‌هام کوچک هستند. پسرم هنوز به سنی نرسیده که کار کنه‌. اول امیدم به خداست. اوایل تحت پوشش سپاه بودم و الان هم تحت پوشش بنیاد شهید هستیم. 

گفتگو از زهرا شاهینی


برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده