بابالحوائج؛ تنها راه درمان
بابالحوائج؛ تنها راه درمان
به گزارش نوید شاهد سمنان؛ شهید فرامرز علیحسینی هنوز یک سال و هفت ماه از بهار عمرش نگذشتهبود که سخت مریض شد. هر چه او را دکتر میبردند فایده نداشت. دچار چندین مرض شدهبود. بالاخره دکتری راه چاره را چنین بیان کرد: «او را بستری کنید. قول نمیدهم درمان شود. بهترین راه این است که برای شفای این طفل معصوم دست به دامن حضرت ابوالفضل (ع) بشوید.» بعد از بستری، طبیب گفت: «اگر امشب جان سالم به در برد که هیچ، وگرنه از دست خواهد رفت و تنها راه علاج درمان همان است که گفتم.»
آن شب تا صبح پدر و مادر فرامرز پلک بر هم نگذاشتند و دست توسل به پیشگاه بابالحوائج (ع) داشتند. لحظه به لحظه آسمان دلها بارانیتر میشد و قطرات اشک از چشمها جاریتر.
صبح زود خود را به بیمارستان رساندند. نفسها در سینه حبس شدهبود ولی به محض دیدن فرامرز کوچک که از پشت شیشه دستهایش را به آرامی تکان میداد، رعدوبرقی در وجودشان ایجاد شد و دوباره اشک از دیدههاشان جاری. اما آن بار اشک شوق بود و شعف، که چون ابر بهاری شروع به باریدن کرد. دیگر پنجرههای مهربانی و رحمت خدا را به روی خود باز دیدند و در پرتوش، سجده شکر به جا آوردند و اظهار سپاس به آقا ابو الفضل العباس (ع).
از آن به بعد دوباره آرامش به خانه مشهدی ذبیحالله برگشت.
ویژگی انسان خوب
بالاخره فرامرز کوچولو برای خودش مردی شد. راهی دبیرستان شد و در رشته علوم انسانی مشغول تحصیل.
مجرد بود و فرزند سوم خانواده. مهربان و دوست داشتنی. مقید به انجام واجبات بود و ترک محرمات. پدر او بازنشسته شهرداری بود و زندگی معمولی داشتند به دور از تجمل.
مقید بود و از اسراف بدش میآمد. با حضور او امکان نداشت لامپ اضافی در خانه روشن باشد. به مسایل شرعی هم اهتمام عجیبی داشت. غیرتی بود و ناموس دوست.
نجابت، صداقت، خوش اخلاقی و در یک کلام همه ویژگیهای یک انسان خوب را داشت که خداوند او را گلچین کرد. بسیار شوخ طبع بود و مهربان. دل سوز پدر و مادر.
با این که مراقب اعمال و رفتارش بود بسیار انتقاد پذیر بود. لغزشها و خطاهای دیگران را زود میبخشید و همیشه به نزدیکان و دوستان میگفت: «شما دیگران را ببخشید تا خدا هم شما را ببخشد.»
وفای به عهد
وفای به عهدش زبان زد بود و به قولی که میداد عمل میکرد. به بزرگترها احترام میگذاشت و هرگز صدایش را بر پدر و مادر بلند نکرد.
اوقات فراغتش را با کمک کردن به پدر و مادر پر میکرد. مسجدی بود و بسیجی و در راه پیماییها نیز حضور فعال داشت.
روز بیست و هشت مرداد ۱۳۴۶ در تهران به دنیا آمد و همزمان با ورود او به دبیرستان دکتر شریعتی، به دامغان کوچ کردند. او که علاقه زیادی به بسیج داشت و در کلاسهای آن شرکت میکرد، حال و هوای جبهه او را از خود بیخود کردهبود. به همین منظور راهی میدان نبرد شد.
وی توفيق هفتاد و هفت روز حضور در منطقه را داشت و سرانجام در خط پدافندی جزیره مجنون در تاریخ سیزدهم اردیبهشت ۱۳۶۳ بر اثر اصابت ترکش به سر، آسمانی شد.
پیکر پاکش بعد از انتقال به شهرستان دامغان در نوزدهم اردیبهشت ۱۳۶۳ پس از تشییع باشکوه در گلزار شهدای فردوسرضا در خاک آرمید.
منبع: کتاب فرهنگنامه شهدای استان سمنان-شهرستان دامغان / نشر فاتحان-قائمی