نوید شاهد - علی داوودی یکی از رزمندگان سرافراز زنجان در خاطرات خود می‌گوید: سه ماهی می‌شد که مشغول طرح بودم و توی کارگاه وقتم می‌گذشت. دلم برای خانواده‌ و شهرم تنگ‌ شده بود. طرح را روی سد دز پیاده کردیم که روی آب ماند و پایین نرفت. حالا آب سرکش دز از پایین و اطراف مهار شده بود و بهترین جا برای آموزش شنا بود.

به گزارش نوید شاهد زنجان، علی داوودی یکی از رزمندگان زنجانی یگان دریایی لشکر۳۱ عاشورا سرافراز زنجان از روزهای جنگ و جبهه چنین روایت می‌کند:

دم ورودی سنگر نشسته بودم و داشتم با بند پوتین‌هایم ور ‌می‌رفتم که چندکلمه‌ای از گفت‌وگوی بچه‌های توی سنگر به گوشم خورد و حواسم را پرت کرد. داشتند از پدر و پسری می‌گفتند که در عملیات بدر توی رود کوچکی می‌افتند و غرق می‌شوند.

وقتی خودم را جای آن پدر گذاشتم، برای یک‌لحظه تنم یخ‌ کرد. هرکس داشت نظری می‌داد: «عراق بس نبود آب هم شده بلای جونمون»!

- «نه بابا! اینا حیله‌شونه جنگ رو بکشن به آب».

به فکر رفته بودم که باید آب را مهار کرد. صبح فردا با فرمانده در میان گذاشتم که معلم تربیت‌بدنی هستم و می‌توانم آموزش شنا بدهم؛ اما کارون و دز مثل اسب سرکش و وحشی بودند که سوارشان هم نمی‌توانست به‌زور پوزه‌بند و افسار رامشان کند. دفتر و خودکاری برداشتم و طرحی زدم. طرح یک استخر شناور.

سه ماهی می‌شد که مشغول طرح بودم و توی کارگاه وقتم می‌گذشت. دلم برای خانواده‌ و شهرم تنگ‌ شده بود. طرح را روی سد دز پیاده کردیم که روی آب ماند و پایین نرفت. حالا آب سرکش دز از پایین و اطراف مهار شده بود و بهترین جا برای آموزش شنا بود.

لبخند مثل آفتاب داغ دزفول، توی صورت همه پخش شد. خستگی از تنمان درنرفته بود که فرمانده گفت: «علی آقا از این استخر شناورها باز هم بساز که دستت رو می‌بوسن»! آه از نهادم بلند شد که آقای گرجی حرفش را ادامه داد: «البته بعد از چند روز مرخصی کارت را از نو شروع کن»!

منبع: اداره امور فرهنگی، تبلیغات، هنری و اسناد بنیاد شهید و امور ایثارگران استان زنجان


برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده