زندگی نامه؛
چهارشنبه, ۲۵ تير ۱۳۹۹ ساعت ۲۱:۴۶
نوید شاهد _ بیست و سوم تیرماه سالروز شهادت شهید "علی اصغر فیض آبادی" از شهدای دوران دفاع مقدس است و سایت نوید شاهد تهران بزرگ در سالروز شهادت این شهید والامقام زندگینامه وی را برای علاقه مندان منتشر می‌کند.
ت

به گزارش نوید شاهد تهران بزرگ، "شهید علی اصغر فیض آبادی" هفتم فرودین ماه سال 1344 در تهران به دنیا آمد، پدرش تقی و مادرش فرح سلطان نام داشت، تحصیلاتش را تا مقطع دوم ابتدایی ادامه داد. او که در آن موقع در ارتش به خدمت سربازی مشغول بود در درگیری مسلحانه بر اثر اصابت تیر در شهر تهران در بیست و چهارم تیرماه سال 1365 به شهادت رسید، در ادامه سایت نوید شاهد تهران بزرگ زندگینامه این شهیدوالامقام را برای علاقه مندان منتشر می‌کند.

شهید فیض آبادی در دوران کودکی خوشرو و خوش خنده و مهربان بود و در همان دوران کودکی علاقه خاصی به امامان عزیز مخصوصا به امام حسین (ع) و داشت و در تمام دسته جات سینه زنی و زنجیر زنی شرکت می‌کرد.

عشق به امام حسین(ع)

از بس که به امام حسین (ع) علاقه مند بود و به اعلم هم علاقه داشت برای خودش اعلمی مهیا می‌کرد و با فکر خودش دو چوب را روی هم می بست و با پارچه های رنگی و پرهای مرغ که در منزل داشتیم یک اعلم درست می‌کرد و با بلندگوی رادیوی کهنه‌ای که پیدا می‌کرد در کوچه و محله می‌رفت و با صدای بلند یا حسین یا حسین می‌گفت و بچه های محل هم همراه برادرم هم صدا می‌شدند.

 به مرور زمان که شهید بزرگتر می‌شد همچنان علاقه‌اش نسبت به آن حضرت هم بیشتر می‌شد تا اینکه انقلاب شروع شد، برادرم در تمام تظاهرات و راهپیمایی‌ها همراه مردم شرکت و به مجروحین انقلاب کمک می‌کرد تا اینکه انقلاب به پیروزی رسید و امام خمینی بعد از 15 سال که دور از وطن و در کشوری بیگانه به سر می بردند پای به وطن عزیزش ایران گذاشت، برادرم با شور و شوق فراوان برای دیدن امام خمینی(ره) به فرودگاه رفت و از آن جا هم همراه دیگر مردم به بهشت زهرا ،لاله زار شهدا، رهسپار شد.

برادرم از دیدن امام با  آنکه از دور ایشان را دیده بود و از عظمت جمعیت و خوب سخن گفتن امام خمینی تعریفها کرد، وقتی که جنگ تحمیلی شروع شد برادرم با اینکه 14 یا 15 سال از سنش نمی گذشت خیلی دلش می‌خواست به جبهه برود اما مورد قبول واقع نشد برای همین در پشت جبهه کمک می‌کرد و اگر بیمارستانی یا سازمان انتقال خون برای مجروحین احتیاج مبرم و فوری به خون داشتند فورا خودش را به این مرکز می رساند وخونش را اهداء می‌کرد.

آرزوی شهادت

زمانی که شهید به سن 19 سالگی رسید خودش را برای خدمت سربازی آماده کرد و درست شش ماه تمام صبح زود می‌رفت دم پادگان عشرت آباد تا ساعت 2 بعدازظهر منتظر می‌شد که برای اعزامش به خدمت برایش دفترچه درست کنند اما موفق نمی شد آن‌ها بهش می گفتند یکسال دیگر باقی مانده تا اینکه یک روز در آذرماه سال 1363 با خوشحالی به خانه آمد و به ما گفت بالاخره دیدی موفق شدم من هم می‌روم به خدمت سربازی و بعد هم از آن‌جا می‌روم به جبهه و با دشمنان اسلام می جنگم و در این راه هم کشته می شوم.

شهید در خانواده و به پاکی و نجابت در فامیل و محله شهرت داشت، او سه ماه آموزشی‌اش را در شاهرود؛ در پادگان چهل دختر و در آن کولاک و سرمای شدید گذرانید، بعد از  آن به پادگان خوی در آذربایجان غربی منتقل شد، اسمش خدمت در پادگان بود اما همیشه در ماموریتهای مختلف بود،.

شهید فیض آبادی قبل از شهادتش برای آخرین بار یعنی در عید فطر که به مرخصی  آمد خیلی خوشحال بود و مادرم را چند بار بوسید موقع رفتن به ما گفت که ممکن است مرا به خط مقدم ببرند اگر لیاقت شهید شدن را داشتم برایم گریه نکنید ،فریاد و شیون راه نیاندازید چون اگر دشمن صدای شما را بشنود خوشحال خواهد شد و اگر هم سعادت نداشتم این مرخصی بعدی را نمی آیم جای دوستام به ماموریت می‌روم که ماه محرم بیام می‌خوام عاشورا و تاسوعای را اینجا باشم و دسته سینه زنی راه بیندازم و اعلم بلند کنم.

او واقعا عاشق امام حسین (ع) بود و حسین وار هم شهید شد، همسنگرانش از مهربانی از خنده رویی و روحیه قوی‌اش قبل از شهادت تعریفها می‌کردند و می‌گفتند فیض  آبادی قبل از اینکه به شهادت برسد همش از ما حلالیت می خواست و می‌گفت امروز من به آرزویم می‌رسم و اگر خدا بخواهد پیش امام حسین (ع ) و یارانش می‌روم و همینطور هم شد و به آرزویش رسید.

انتهای پیام/
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده