چهارشنبه, ۱۱ تير ۱۳۹۹ ساعت ۱۴:۲۰
نوید شاهد – شهادت 290 مسافر «ایرباس 655» در سال 1367 که توسط ناو «وینسس» آمریکا مورد هدف قرار گرفت و در آب های خلیج فارس سقوط کرد، نمونه آشکاری از نقض حقوق بشر توسط آمریکاست. در این حادثه چه جوانانی که ناکام ماندند و چه خانواده هایی که چند تن و یا همه اعضای خانواده شان را از دست دادند. در بین اسامی شهدا، نام خانوادگی «کارگزار» چهار مرتبه آمده است به این معنا که از این خانواده چهار خواهر و برادر شهید شده اند؛ فرزندانی که به همراه مادر خود به دبی می رفتند تا برای همیشه در کنار پدر در این شهر زندگی کنند اما سرنوشت به گونه ای دیگر رقم خورد. در سی و دومین سالروز شهادت هم وطنانمان در حادثه «ایرباس » به گفت و گو با آقای «عبدالرزاق کارگزار» نشستیم که در این حادثه همسر و فرزندانش را از دست داد و در یک لحظه داغدار پنج شهید شد. گفت وگوی نوید شاهد با ایشان را در ادامه می خوانید.

روایت پدر 4 شهید «ایرباس» از شوک سقوط هواپیما

آقای کارگزار، در ابتدا معرفی کوتاهی از اعضای خانواده تان که در حادثه هواپیمای «ایرباس» به شهادت رسیدند، بفرمایید.

-بنده در این حادثه تلخ تمام اعضای خانواده ام؛ همسر و چهار فرزندم را از دست دادم. همسرم شهید «خیرالنسا محمدکَلی» نام داشت که متولد سال 1338 و زمان شهادت بیست و نه ساله بود. فرزندانم هم به ترتیب سن شهید «فاطمه کارگزار» متولد 1355، شهید «فرید کارگزار» متولد 1357، شهید «فرهاد کارگزار» متولد 1360 و شهید «محمد کارگزار» متولد 1366 نام داشتند که «محمد» زمان شهادت هشت ماهه بود.

خانواده شما در چه شهری زندگی می کردند و زمان وقوع حادثه شما در چه شهری بودید؟

-بنده دردُبی کار می کردم و برای بچه ها ویزای اقامت گرفته بودم تا برای زندگی به دبی بیایند و با هم زندگی کنیم. خانواده ام ساکن «بستک» بودند که یکی از شهرستان های استان هرمزگان است.

آخرین دیدار شما با خانواده چه زمانی بود؟

-برای آخرین بار حدود شش ماه قبل از این حادثه خانواده را دیده بودم که برای دیدار آنها به «بستک» رفته بودم. قرار شد بعد از تعطیلی مدارس برای اقامت به دبی بیایند البته قبل از آن هم چند مرتبه برای تفریح به دبی آمده بودند. بعد از این حادثه به کشور برگشتم و ساکن ایران شدم و البته ازدواج کردم و روی بچه هایم هم اسامی فرزندانم که شهید شدند را گذاشتم. اگرچه لطف خداوند شامل حالم شدم اما آن حادثه و از دست دادن خانواده فراموش ناشدنی و در دلم باقی مانده است.

روایت پدر 4 شهید «ایرباس» از شوک سقوط هواپیما

آقای کارگزار، از روز حادثه برایمان بگویید. چگونه متوجه خبر سقوط هواپیما شدید؟

-آن روز در فرودگاه دبی منتظر بچه ها بودم. دختر خواهرم با من زندگی می کرد، در خانه ماند تا غذا آماده کند. در فرودگاه دستگاهی بود که مسیر حرکت هواپیما از زمان شروع پرواز را نشان می داد. هواپیمای بندرعباس دبی از فرودگان بلند شد و بعد از چند دقیقه تابلو خاموش شد. سریع به سمت دفتر هواپیمایی ملی ایران رفتم و علت را جویا شدم. رئیس دفتر پشت پرده ایستاده و با بی سیم صحبت می کرد. پرده را کنار زدم و پرسیدم «چه اتفاقی افتاده است؟» جواب داد: «ایراد فنی پیش آمده و هواپیما به فرودگاه بندرعباس برگشته و ساعت 4 بعدازظهر با هواپیمای دیگری به سمت دبی پرواز می کند.»

حرفش را باور نکردم و گفتم: «خدا کند هواپیما را ندزدیده باشند.» دلم گواهی می داد اتفاق بدی افتاده است زیرا زمان جنگ بود و از هر طرف به ایران حمله می کردند و متاسفانه بیشتر کشورها حامی رژیم عراق بودند.

از فرودگاه بیرون آمدم، سوار ماشین شدم و به سمت خانه رفتم. هنگام رانندگی چراغ قرمزها را نمی دیدم و خداوند من را سالم به خانه رساند. به منزل که رسیدم «غش» کردم و به خواهرزاده ام گفتم تلویزیون را روشن کند شاید تصویر بچه ها را نشان دهد. حدود ساعت 2:30 بعد ازظهر به وقت دبی، خبر حمله ناو آمریکایی به ایرباس از تلویزیون پخش شد. شنیدن این خبر شوکه کننده بود و حدود یک هفته در بیمارستان بستری شدم و نمی دانستم کجا هستم. بعد از آن کمی که حالم بهتر شد، با پرواز دبی شیراز به ایران آمدم زیرا پروازها به سمت بندرعباس به دلیل این اتفاق کنسل شده بود. از شیراز هم به بستک آمدم.

پیکر هر پنج شهید شما پیدا شد؟

پیکر دخترم (فاطمه) و پسرم کوچکم (محمد) پیدا شد و متاسفانه پیکر همسرم و دو پسر دیگرم مانند بسیاری از شهدای این حادثه، پیدا نشد. زمانی هم که به بستک آمدم، برادرها و برادرزاده هایم و برادر همسرم پیکر فرزندانم را به خاک سپرده بودند.

آخرین صحبت شما با همسرتان چه زمانی بود؟

شب قبل از حادثه همسرم با من تماس گرفت و صحبت که می کردیم از ایشان پرسیدم: «فردا می بینمتان؟» همسرم کمی ناراحت شد و حرفم را جور دیگری برداشت کرد. بعد از این اتفاق همیشه باخودم می گویم چرا این سوال را پرسیدم. ناخودآگاه دلشوره داشتم و دلم گواهی می داد اتفاقی می افتد و تا صبح نخوابیدم. این خاطره برایم تلخ است. این اتفاق کمرشکن است. در آن زمان در طول یک ماه حدود 10 کیلو وزن کردم اما خداوند کمکمان کرد. آن روزها بی اعتقاد شده بودم و نمی توانستم خودم را تحمل کنم. درک حادثه برایم دشوار بود.

همان روزها پسرعمه ام یکی از روحانیون دبی که فردی معروفی است را پیش من آورد. به زبان عربی با هم صحبت کردیم. روحانی گفت: «شما هرچه بگویی حق داری زیرا تحمل این داغ سخت است. شاید کفر گفته باشی اما خداوند از سر تقصیرت می گذرد اما به هر صورت این اتفاق می افتاد و حتی اگر بچه هایت در تخت خواب بودند، فوت می کردند. بی حکم خداوند برگی از درخت نمی افتد و عمر خانواده تو به همین میزان بوده است.» به روحانی گفتم: «مگر آن آمریکایی که مدال لعنت برگردنش انداختند نمی دانست داخل هواپیما مسافرهای پیر و بچه هستند!» جواب داد: «می دانسته اما در هر صورت باید این اتفاق را بپذیری و خداوند را باور داشته باشی.» صحبت هایش در من اثر کرد زیرا روحانی عالمی بود و چهره نورانی داشت.

روایت پدر 4 شهید «ایرباس» از شوک سقوط هواپیما

آقای کارگزار تحمل این داغ بسیار سخت و فراموش ناشدنی است. در پایان بفرمایید به نظر شما عاملان این حادثه در آن زمان چگونه می توانستند از خانواده ها دلجویی و حق این شهیدان را اَدا کنند؟

-حق این شهدا هیچ گونه گرفته نمی شود. آیا ما می دانیم بچه هشت ماهه من اگر زنده می ماند و بزرگ می شد، چه شغلی انتخاب می کرد؟ شاید دانشمندی می شد که با اختراع خود زندگی انسان های زیادی را نجات می داد. این حق را چگونه می توان با پول یا هرچیز دیگری ادا کرد؟! تعدادی از شهدای ایرباس، برای ازدواج به دبی می رفتند و چند عروس داخل هواپیما بود، حق این جوان ها را چگونه می توان پرداخت کرد! حق این شهدای مظلوم پرداخت شدنی نیست.

گفت و گو از نیره دوخائی


برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده