« پسرم تو خط بود که شهید شد.گویا بهش مرخصی داده بودند که برگرده، وقتی پیکرش رو آوردن برگه مرخصی هنوز تو جیبش بود. » آنچه خواندید بخشی از گفتگوی نوید شاهد سمنان با " رمضان عرب سرهنگی " پدر شهید" حمیدرضا عرب سرهنگی " است که توجه شما را به خواندن این گفتگو جلب می کنیم.
ا

به گزارش نوید شاهد سمنان شهید حميدرضا عرب‌سرهنگي يكم مهر 1346 در روستاي چشمه‏ نادي از توابع شهرستان گرمسار به دنيا آمد. پدرش رمضان، كارگر بود و مادرش گل‌خانم نام داشت. تا پايان دوره ابتدايي درس خواند. كشاورز بود. سال 1366 ازدواج كرد. به عنوان پاسدار وظيفه در جبهه حضور يافت. بيست و يكم بهمن 1366 در ماووت عراق بر اثر اصابت تركش به سر، شهيد شد. مزار وي در گلزار شهداي شهر ايوانكي شهرستان زادگاهش واقع است.  در ادامه توجه شما را به مصاحبه خواندنی نوید شاهد سمنان با " رمضان عرب سرهنگی"پدر شهید حمیدرضا عرب سرهنگی جلب می کنیم:

پدر شهید عرب سرهنگی: شهید برای ما مایه ی افتخار است 

نوید شاهد سمنان: پدر جان از خصوصیات حمیدرضا برای ما بگویید.

پدر شهید: خیلی بچه خوب وحرف گوش کنی بود. ما هم کشاورزی داشتیم و هم دامداری. من اصلا متوجه نمی شدم که این بچه کی تو زمین بذر افشانی می کنه. خیلی کمک حال ما بود. من از همون قدیم مریض بودم نمیتونستم کار کنم ولی شهید خیلی کمک حالم بود. حمید رضا پیش نماز و خادم مسجد امام رضا (ع) هم بود.

نوید شاهد سمنان: وقتی انقلاب شد امام خمینی (ره) دستور داد جوان ها درغالب نیروهای بسیجی به روستا ها ونقاط دورافتاده کشور بروند و درزمینه فقر فرهنگی و اقتصادی به مردم کمک کنند . شهید به این نقاط رفته بود ؟

پدر شهید: بله تو بسیج عضو شده بود و این جور جاها هم میرفت. یک دفعه بهش گفتم: بابا من تنها هستم. چهار ماه دیگه به خدمتت مونده، بمون و به من تو این چهار ماه کمک کن. گفتم: خدمت اجباری هست. بسیج که اجبار نیست. ایشون هم به حرف من گوش داد. خیلی بچه خوبی بود، روی حرف من حرف نمی زد.

نوید شاهد سمنان: پس شهید دست راست شما بود ؟

پدر شهید: چشم ما بود. خدا شاهده کل زندگی ما رو خودش می چرخاند.

نوید شاهد سمنان: زمانی که جنگ شروع شد . ابتدای کار رزمنده ها هنوز سازماندهی نشده بودند وبه خوراک وپوشاک و... نیاز داشتند . مردم از همه نقاط کشور به جبهه کمک می کردند . در روستای شما چه کار می کردند؟

پدر شهید: مردم خیلی کمک می کردند و خانمم هم برای جبهه نان می پخت. یادم میاد من تازه یه کاپشن نو خریده بودم. یکی گفت: داریم برای جبهه کمک جمع می کنیم. من همون موقع کاپشنم رو دادم بهشون. حمیدرضا هم خودش می رفت و کمک های مردمی جمع می کرد و تحویل می داد.

نوید شاهد سمنان: پدرجان شهید دوران آموزشی کجا بود ؟

پدر شهید: شهمیرزاد بود و از اونجا رفت تبریز برای آموزش بهیاری. حمیدرضا امدادگر بود. از تبریز رفت خوی و به شهادت رسید .

من نگران بودم. بهش گفتم: بابا اگرکارت سخته نرو. می گفت: نگران نباش خدا هست. می گفت: اونجا به من نیاز دارند و باید برم .

نوید شاهد سمنان: برای شما نامه ای از جبهه فرستاد ؟

پدر شهید: برامون نامه می نوشت. یه روز نوشت بیژن هاشمی مجروح شده و من پانسمانش کردم و فرستادمش عقب. دهم بهمن بیژن شهید شد و ده روز بعد هم حمید رضا شهید شد.

نوید شاهد سمنان: در مورد نحوه شهادتش به شما حرفی زدند ؟

پدر شهید: تو خط بوده که شهید شده. بهش مرخصی داده بودند که برگرده و وقتی پیکرش رو آوردند، برگه مرخصی تو جیبش بود. خمپاره زده بودند و بچه  من شهید شده بود .

نوید شاهد سمنان: چه طور خبر شهادت حمیدرضا را به شما دادند؟

پدر شهید: پسرم سه روز پیکرش تو گرمسار بود. من رو تو این منطقه به اسم حیدر میشناختند . وقتی پیکرش رو میارن میگن: یکی شهید شده و اسم پدرش رمضانه ولی کسی نمیفهمه که پسر منه. چون اسم شناسنامه ای من رو نمیدونستند . من خودم همون روز ایوانکی بودم و رفتم روستا.

یه منصور نامی بود از بچه های محل خودمون که سرباز بود. من رفتم خونه و دیدم دارن تو خونه صحبت می کنند . گفت: بلند شو بریم تو ماشین. رفتیم خونه برادرخانمم و جعفر یکی از بچه محل هامون به من خبر شهادت فرزندم رو داد. چون می دونست اسم من تو شناسنامه رمضانه. ایشون خودش پدر شهید بود .

اون روز مادرش تو شهر بود. وقتی برگشت مردم بهش گفتند. بنده خدا خبر نداشت فکر میکرد مادرم فوت شده. مردم بهش گفته بودند که فرزندت شهید شده .

نوید شاهد سمنان: خیلی از پدران شهدا قبل ازشهادت فرزندشان را خواب دیده بودند یا به دلشان برات شده بود . شما هم همین طور بودید ؟

پدر شهید: بله من یه بار خواب دیدم. دیدم که بچه ام ترکش به سرش خورده. به خون خودش قسم من میدونستم که شهید میشه. ولی به مادرش نگفتم. همون نقطه که خواب دیده بودم ترکش خورده بود و شهید شده بود.

نوید شاهد سمنان: بعد ازشهادت حمیدرضا وقتی برای ایشان دلتنگی و بی تابی می کردید، دوباره خواب دیدید؟

پدر شهید: بله یه روز عکسش بغل تیر برق بود. من دیدم یکی داره پاره میکنه. و خیلی ناراحت شدم. به کسی هم حرفی نزدم. ولی شب خواب دیدم که به من گفت: بابا جان آیه قرآن رو پاره می کنند درمقابلش عکس من که چیزی نیست.

نوید شاهد سمنان: به عنوان پدر شهید از مردم ومسئولین چه انتظاری دارید ؟

پدر شهید: هیچ درخواستی ندارم. الان سی سال از شهادتش میگذره و من یه کبریت هم از بنیاد نخواستم. بچه ام برای خدارفت.

نوید شاهد سمنان: ازاینکه پسرتان شهید شده پشیمان نیستید ؟

پدر شهید: نه، این راه رو خودش انتخاب کرده بود. شهید برای ما مایه  افتخاره .

به خونش قسم میدونستم که شهید میشه

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده