در کودکی مرگ به سراغش آمد
نوید شاهد سمنان: بشير باقري یکم فروردین 1342، در شهر بسطام از توابع شهرستان شاهرود به دنيا آمد. پدرش عباس و مادرش عليه نام داشت. تا اول متوسطه درس خواند. ازدواج كرد و صاحب یک پسر و یک دختر شد. پاسدار بود. بيست و سوم دي 1365، با سمت فرمانده گروهان در شلمچه بر اثر اصابت تركش به سر و شكم، شهيد شد. مزار او در گلزار شهداي زادگاهش قرار دارد.
بشیر باقری در سال 1342 در خانواده ای محقر در بسطام پا به عرصه وجود گذاشت و پدرش عباس با اشتغال به شغل کشاورزی تامین امرار معاش او و دیگر اعضاء خانواده را می نمود حدود 5 سال از سنش می گذشت که یک روز به داخل حوض حیاط منزل خود افتاده و تا سرحد مرگ پیش می رود لیکن خداوند بزرگ چنین مرگی را شایسته ایشان نمی داند و او را برای پیگیری هدفی بزرگ حفظ می نماید.
پس از دوران کودکی، دوران تحصیل خود را آغاز می نماید و بدون وقفه پیش می رود او از همان اوایل تحصیل علاقه خاصی به فراگیری متون اسلامی و قرآن کریم داشت به طوریکه در اکثر یادداشت های او نوحه و حدیث به چشم می خورد پس از پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی و با دستور حضرت امام خمینی پیرامون تشکیل بسیج مستضعفین و ارتش بیست میلیونی به عنوان یکی از اعضای فعال بسیج حضور خود را در اکثر اوقات در واحد بسیج بسطام به عرصه حضور می گذارد او ضمن انجام در امور کشاورزی و همکاری با پدر خود در امور بنایی نیز تا سر حد یک بنا متوسط پیش می رود پس از هجوم وحشیانه مزدوران استکبار جهانی به مملکت اسلامی از امور بنایی دست کشیده و پس از حضور در جبهه به عنوان یک نیروی بسیجی از حریم اسلام و مملکت اسلامی دفاع می کند.
آنگاه پس از مدتی لباس مقدس پاسداری را بر تن پوشیده و رسماً مشغول پاسداری به طور تمام وقت از حریم اسلام می گردد بیشتر در نبردهای مختلفی از جمله عملیات محرم، والفجر مقدماتی، عملیات مهران و کربلای 5 شرکت می جوید و چندین بار زخمی شده و نیز موج انفجار برمی دارد در یکی از مناطق عملیاتی که دشمن بعثی اقدام به بمباران شیمیایی می نماید او نیز دچار مصمومیت و دچار حساسیت پوستی می گردد.
اسوه اخلاق حسنه بود و آنچه که افضل بر همه محاسن او بود مظلومیت بیش از اندازه وی بود که هرگز از اذهان اقوام و بستگانش محو نخواهد شد. زاهد شب بود و شیر روز او در اکثر اوقات به عنوان قاری دعاهای توسل و کمیل در مجالس و منازل خانواده شهدا شرکت می جست در ایامی که در جبهه به سر می برد برای همرزمان خود دعاهای توسل و کمیل و ... قرائت می کرد و در سال 1360 بنا به تکلیف ازدواج می نماید که نتیجه ازدواج وی یک دختر سه ساله به نام اعظم و یک پسر به نام امیر است.