رمان عملیات فریب یکی از مجموعه رمانهای زندگی شهدا است که این بار زندگی شهید اسدالله قاضی را به رشته تحریر درآورده است.
معرفی کتاب عملیات فریب
کتاب مرتضی قاضی را برادر شهید تالیف کرده و حاوی 14 فصل مجزا است. هر فصل در عین اینکه می تواند به هم مرتبط باشد خود یک داستان کوتاه کامل هم است.

مرتضی قاضی در نگارش "عملیات فریب" دست نوشته ها و خاطرت برادرش را ملاک قرار داده و به سراغ کسانی رفته که با شهید قاضی در ارتباط بوده اند.

خط ارتباطی داستانهای رمان هم خود مرتضی قاضی نویسنده اثر است که شرح جستجوها و مصاحبه ها با دوستان برادر شهیدش را آورده است.

این مورد از یک جهت خوب و از جهت دیگر به ضرر کتاب است. اینکه نویسنده وارد ساحت داستانش می شود می تواند بار مستند بودن رمان را افزایش دهد بخصوص اینکه نویسنده در مورد برادرش حرف می زند. اما از این جهت اینکه بین داستانهای کتاب فاصله گذاری می شود ارتباط خواننده را با رمان دچار مشکل می کند.

از نکات منحصر به فرد "عملیات فریب" اختصاص نزدیک به 90 صفحه از دفترچه خاطرات شهید با دست خودش است. اگر همین دست نوشته ها بدون اضافه کردن کلمه ای دیگر منتشر می شد شاهد اثر بی بدیلی بودیم که می توانست آن را کاربردی تر کند.

این شکل کتاب هم مزیتی ممتاز نسبت به کتابهای مشابه دارد. اینکه هنگام مطالعه رمان با چند صفحه از خاطرات اسدالله قاضی با دست خط خودش روبه رو شویم ارتباط ذهنی مان را نه با نویسنده که با شهید برقرار می کند.

کتاب دو ضمیمه اعلام و مجموعه عکسهایی از شهید دارد که هر دو می تواند مورد استفاده پژوهشگران قرار گیرد. توضیحات کنار عکس ها خود می تواند یک نوشته ادبی کوتاه در مورد شهید باشد.

روایان کتاب به دلیل متعدد بودنشان خواننده را از مطالعه اثر خسته نمی کند. به طوری که خواننده می تواند کتاب را از هر کجا که دوست داشته باشد مطالعه کند.

محاسن "عملیات فریب" بیشتر از چیزی است که در این معرفی بیاید. برای همین به این مقدار بسنده می کنیم. در قسمتی از متن رمان می خوانیم:

" به اسدالله که گفتم، انگار دنیا را بهش دادند. داشت بال درمیآورد. ساک و وسایلش را آماده کردم. اما خودش رفت کلی کتاب هم آورد که با خودش ببرد. کار همیشه اش بود. قم هم که می رفت و می آمد، ساکش را آنقدر از کتاب پر میکرد که داد من را درمیآورد.

می گفتم: اسدالله جان، کمتر بردار خب

می خندید و می گفت: کتاب لازمه

هنوز هم وقتی یاد ساک پر از کتابش میافتم، کمرم تیر می کشد.

ساکش را برداشت. قرآن برایش گرفتم. پشت سرش آب ریختم. تا ایستگاه اتوبوس دنبالش رفتم. سوار اتوبوس شد و رفت."

"کتاب عملیات فریب" داستان یک عملیات ایذایی است به روایت دفترچهی خاطرات شهید اسدالله قاضی که با چند روایت دیگر تکمیل شده است.
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده