شهید غلامعباس تسلیمی در نوزدهم تیر ماه 1360 در حال کندن سنگر دیده بانی، مورد هدف خمپاره دشمن قرار گرفت و به شهادت رسید.
 نگاهی به زندگی نامه و خاطرات شهید  شهید غلامعباس تسلیمی + تصاویر

نوید شاهد: غلامعباس در سال 1362 در محله ي علیای فسا چشم به جهان گشود. پدرش مرحوم محمد حسن تسلیمی مرد زاهد و عابدی بود که شاید بعضی سالخوردگان محله هنوز طنین مناجات های ساده و بی ریای او را در شب های ماه مبارک رمضان به یاد دارند. مردی که در عبادت و بندگی خدا و رعایت و حفظ دستورات خداوند شاید در محله بالای شهرستان فسا کم نظیر بود. شغلش باغبانی بود و در اواخر عمر مختصر گوسفندانی نیز داشت که خودش به شبانی آن همت گماشته بود و لذت می برد و همیشه می گفت: این شغل، شغل پیامبر اسلام (صلي الله عليه وآله) و بیشتر پیامبران خدا بوده است.

پسرش غلامعباس سال های کودکی را در کنار پدر مؤمن خویش در باغ، همراه با مختصر گوسفندانی که داشتند سپری کرد. با رفتن به مدرسه 6 ساله ابتدایی خود را در دبستان اوحدی به پایان رسانید و سپس برای ادامه تحصیل در دبیرستان فردوسی ثبت نام کرد. خوب به خاطر دارم وقتی از طرف یکی از فرهنگیان متعهد به اسلام یعنی جناب آقای محمد ابراهیم کریمی درس قرآن را به صورت فوق برنامه در مدرسه گذاشته شده بود.

نگاهی به زندگی نامه و خاطرات شهید  شهید غلامعباس تسلیمی + تصاویر

غلامعباس که از طرفی عشق به دین و قرآن داشت و از طرفی بنا بر وظیفه فرزندی می بایست هر صبح به پدر کمک کند، اغلب روزها در سر درس قرآن که صبح ها قبل از اولین زنگ مدرسه انجام می شد قدری دیر می رسید و همیشه با شتاب و نفس زنان وارد کلاس فوق برنامه می شد. سرانجام بعد از اخذ گواهینامه سوم دبیرستان در تیب 55 هوابرد شیراز استخدام، و پس از یک سال با درجه گروهبان دومی در رسته بی سیم مشغول به کار گردید. سال های یکی پس از دیگری می گذشت و او که همیشه عشق به تحصیل را در سر داشت، سرانجام در کلاس های شبانه موفق شد که دیپلم ریاضی را اخذ کند.

غلام در بین همین سال ها كه مشغول درس خواندن بود ازدواج کرد که حاصل این ازدواج 2 فرزند به نام های لیلا 7 ساله و حسین 4 می باشند. رفته رفته که به سال 1356 و 1357 نزدیک می شدیم، روح پاک و زلال او نیز که دائماً در جلسات خصوصی از رژیم استبدادی و کثیف پهلوی صحبت می کرد به جوش و خروش افتاد و در میان فامیل و دوستان و خلاصه هر جا که می توانست به افشاگری علیه رژیم مي پرداخت.


نگاهی به زندگی نامه و خاطرات شهید  شهید غلامعباس تسلیمی + تصاویر

از آنجایی که خود یک ارتشی به حساب می آمد و در موقعیت خاصی بود باز دست از مبارزه بر نمی داشت و همین امر باعث می شد که اطرافيان حرف او را بهتر بپذيرند. یادم هست در روزهای حکومت نظامی شیراز گاهی که مجبور می شد با گروهی که تحت فرماندهی او بودند در خیابان نگهبانی دهد، آن روز مردم انقلابي از آزادی کامل برخوردار بودند و هرگز مانعی در راه حرکت مردم به وجود نیاورد. او می گفت: ما گردانمان را گردان امام خمینی نام نهاده ایم و در آخرین روزهای پیروزی بود که می گفت: ساواك نام عده ای از جمله من را تهیه کرده تا آنها را اعدام کند ولي ما باکی نداریم. بالاخره به یاری خداوند انقلاب پیروز شد و رژيم منفور شاهنشاهی 2500 سال دوره ي اختناق خود را به پايان رسانید.

ولی انقلاب هنوز ادامه داشت و چیزی طول نکشید که دست های ابرقدرت هایی که منافع خود را از دست داده بودند از آستین ضد انقلاب ها در کردستان و بعضی دیگر نقاط ایران به در آمد تا آن روز موعد فرا رسید و اين شهرها به دست ضد انقلابیون به خطر افتاد. امام آن دستور تاریخی خویش را صادر کرد و غلام نیز جزء افرادی بود که به ندای امام لبیک گفت و با دیگر رزمندگان به سوی کردستان شتافت.

پس از دو ماه که از این مأموریت بازگشت به دانشکده افسری رفت و هنوز دوره دانشجویی خود را می گذرانید که مجدداً به کردستان اعزام شد و دوره یک ساله ستوان سومی خود را در جنگ و دانشکده همراه با هم به پایان رسانید. پس از شروع جنگ تحمیلی عراق در حالی که اکنون دیگر یک افسر بود به سمت دیده بان راهی منطقه سوسنگرد گردید و نزدیک 10 ماه به طور پیوسته در منطقه جنگی به سر برد و به شهادت یارانش از خود رشادت ها، فداکاری ها و ابتکارات فراوان نشان داد و به صفات نیکویی چون ایمان، خونسردی، آرامش، تخصص، ورزیدگی و استادی آراسته بود.

نگاهی به زندگی نامه و خاطرات شهید  شهید غلامعباس تسلیمی + تصاویر

بهترین خدمات را به ارتش اسلام نمود تا اين كه ساعت 10 جمعه شب، در تاريخ 1360/04/19 مصادف با 8 ماه مبارک رمضان در حالی که برای کندن سنگر دیده بانی رفته بود، هدف خمپاره مزدوران بعثی قرار گرفت و در دم جان به جان آفرین تسلیم کرد، چرا که او چون نام تسلیمی خود همیشه تسلیم خدا بود و سرانجام هم به درجه رفیع شهادت رسید .

از جمله خصلت های بارز او این که بی ریا بود، در تمام امور توکل به خدا را فراموش نمی كرد و او این جمله را که (خدا یار مستضعفین است) همیشه بر زبان داشت. همه فامیل او را چون جان شیرین خود به خاطر صفات حسنه اش و به خاطر روح سلحشورش دوست داشتند، از او هرگز به یاران و اطرافیان گزندی نرسید و به راستی كه مصداق بارز این حدیث مولای متقیان علي (عليه السلام) بود که می فرمایند: چنان زندگی کنید که همه آرزوی دیدن شما را داشته باشند و در وقت مردن همه برایتان بگریند.

ـــــــ « خاطرات شهید » ـــــــ

* خاطره از زبان همسر شهيد:

جایی که ما زندگی می کردیم بازار کوچکی داشت و تاکسی نبود. کارگری در بازار بود برای حمل بار.

نگاهی به زندگی نامه و خاطرات شهید  شهید غلامعباس تسلیمی + تصاویر

خاله شهید غلام عباس قبلاً به من گفته بود که این کارگرها بیچاره و فقیر هستند و وقتی آنها دم در می آیند به آنها برنج و حبوبات بده. شهید همیشه می گفت: هیچ کس نباید از در خانه ما دست خالی برود. من به او گفتم: حقوق ما که زیاد نیست که این قدر به دیگران کمک کنیم، خودمان چکار کنیم؟ می گفت: خدا کمک می کند. همیشه باید به دیگران کمک کنیم تا خدا هم به ما کمک کند و بعد گفت: شاید بچه های من یتیم شدند و احتیاج به کمک داشتند.


برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده