نویسنده سمیرا سادات امامی
وقتی محمد یحیايی به سمت آقای احمدی می‌رفت پاهایش می‌لرزید و صحنه‌های آخرین روز خداحافظی از مقابل چشمانش می‌گذشتند. محمد توان نداشت به چشمان پدر شهید نگاه کند، اما آقای احمدی او را در آغوش گرفت و بوسید؛ به جای پسری که نتوانست صورتش را ببیند. سپس به چشمهایش نگاه کرد. آرام پرسید:«محمد رفیقت کجاست؟».
نوید شاهد سمنان

قسمتی از متن کتاب

محل این مین ضد تانک یکی از همان نقاط علامتگذاری شدۀ روی نقشه بود. چند دقیقه‌ای طول کشید تا محمد یحیايی سرش را بلند کرد و جادۀ پوشیده از خون و دود را دید. آن‌زمان او هنوز نمی‌دانست دقیقاً چه اتفاقی افتاده، اما حس می‌کرد هیچ صدايی نمی‌شنود. تمام بدنش زخم بود و بر اثر شدت ضربه توان تکان خوردن نداشت. فقط همۀ نیرویش را جمع کرد و صدا زد:«میشل! احمدی! میشل!».

ولی جوابی نشنید.

صدا زد:«مسگریان! مسگریان!».

باز هم بی‌فایده بود.

پرسید:«وکیلیان! حالت خوبه؟».

غافل از آنکه هرسه نفر آنها به شهادت رسیده‌اند و هر قطعه از بدنشان در جايی افتاده و حتی قابل شناسايی نیست. با رسیدن رانندۀ استیشن و دیگران محمد یحیايی هم از هوش رفت و تا دو روز بعد که در بیمارستان به هوش آمد، از شهادت همراهانش بی‌خبر بود.

شهید محمدحسین احمدی، شهید علی مسگریان (بابا) و شهید حسین وکیلیان تا آخرین لحظه از حیات دنیوی ذکر خدا برلب داشتند و پیکر پاره پاره‌شان که در مقابل آن مرد وطن فروش عرض جاده را پر کرد، شاهد مظلومیت و اخلاصشان شد. آنها برای دفاع از انقلاب هیچ‌چیز حتی جسمشان را دریغ نداشتند.

چند روز بعد محمد یحیايی و محمدرضا قنبریان را به شاهرود انتقال دادند. محمد یحیايی از زمانی که به هوش آمد، دايم سراغ محمدحسین را می‌گرفت، اما جواب سربالا می‌شنید؛ تا اینکه در شاهرود تازه فهمید چه کسانی را آن‌روز از دست داده و پس از آن، سخت‌ترین لحظه برای محمد یحیايی لحظۀ رویارويی با پدر شهید احمدی بود. محمد یحیايی می‌دانست از این پس باید روزهای زیادی را بدون حضور محمدحسین در سپاه شاهرود بگذراند و هرگوشه از این ساختمان مقدس او را به یاد عزیزترین دوست و یاورش می‌اندازد، اما اینها همه در مقابل نگاه پدر شهید هیچ بود.

و بالاخره آن لحظه فرا رسید. لحظه‌ای که به محمد یحیايی گفتند پدر شهید سراغش را می‌گیرد و می‌خواهد ماجرای شهادت محمدحسین را از زبان او بشنود.

وقتی محمد یحیايی به سمت آقای احمدی می‌رفت پاهایش می‌لرزید و صحنه‌های آخرین روز خداحافظی از مقابل چشمانش می‌گذشتند. محمد توان نداشت به چشمان پدر شهید نگاه کند، اما آقای احمدی او را در آغوش گرفت و بوسید؛ به جای پسری که نتوانست صورتش را ببیند. سپس به چشمهایش نگاه کرد. آرام پرسید:«محمد رفیقت کجاست؟».

**************************************

احمدي، محمدحسين: بيستم خرداد 1332، در شهرستان شاهرود به دنيا آمد. پدرش علي‌اكبر و مادرش سكينه‌خاتون نام داشت. تا پايان دوره ابتدايي درس خواند. به عنوان پاسدار در جبهه حضور يافت. پانزدهم مهر 1359، در جاده نوسود- كرمانشاه بر اثر انفجار مين و اصابت تركش آن به شهادت رسيد. پيكر وي را در گلزار شهداي زادگاهش به خاك سپردند. برادرش محمد نيز شهيد شده است. 

احمدي، محمد: يكم ارديبهشت 1341، در شهرستان شاهرود به دنيا آمد. پدرش علي‏اكبر و مادرش سكينه‌خاتون نام داشت. تا دوم متوسطه در رشته ریاضی درس خواند. به عنوان بسيجي در جبهه حضور يافت. بيست و چهارم آذر 1361، در اهواز بر اثر اصابت تركش به شهادت رسيد. مزار او در گلزار شهداي زادگاهش قرار دارد. برادرش محمدحسين نيز شهيد شده است.

*************************************

مشخصات کتاب رفیقت کجاست
خاطراتی از برادران شهید محمد حسین و محمد احمدی
نویسنده سمیرا سادات امامی
قطع رقعی
100 صفحه
ناشر کتاب سمنگان - 1391
قیمت 4000 تومان
شمارگان 2500 نسخه
تهیه کننده: بنیاد شهید و امور ایثارگران استان سمنان و شهرداری و شورای اسلامی شهر شاهرود
************************************
منبع: بنیاد شهید و امور ایثارگران استان سمنان
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده