شهید موسی شرفیه
گفت:«طولش ندین! وقت نماز گذشت. بیاین نماز رو به جماعت بخونیم. بعد بحث می کنیم. اصلاً یک کار می شه کرد. هر کس قرائت نمازش صحیح تر بود، همه به اون اقتدا کنیم!».

نوید شاهد سمنان

سال تحویل بود. خانه بابام سر، سر بود و کلاه، کلاه. با آستین های بالا زده آمد توی اتاق. این شکل و شمایل نشون می داد که وقت نماز است. گفت:«پاشین! پاشین وضو بگیرین، نماز جماعت بخونیم. حیف نیست این جماعت باشه و نماز جماعت خونده نشه!».

یکی گفت:«حرفی نیست، ولی نماز جماعت بی پیش نماز؟».

گفت:«چرا بدون پیش نماز؟ پس من چکاره ام؟».

داداشها شروع کردیم به سر به سر گذاشتن که:«برو بابا! حالا کی تو رو قبول داره؟ اصلاً کی گفته تو صلاحیت داری؟» و از این حرفها. گفت:«طولش ندین! وقت نماز گذشت. بیاین نماز رو به جماعت بخونیم. بعد بحث می کنیم. اصلاً یک کار می شه کرد. هر کس قرائت نمازش صحیح تر بود، همه به اون اقتدا کنیم!».

گفتم:«قبول! یه دفعه بگو می خوای خودت پیش نماز بشی دیگه».

شوخی می کردیم. همه از جان و دل قبولش داشتیم. آن سال تحویل آخری بود که همه اهل خانواده دور هم بودیم.

شهید موسی شرفیه / برگرفته از خاطره سمان (برادر شهید)

**************************************

شرفيه، موسي: پنجم خرداد 1343، در روستای اسدآباد از توابع شهرستان سمنان ديده به جهان گشود. پدرش عباس، كشاورز بود و مادرش كبرا نام داشت. تا پایان دوره راهنمايي درس خواند. به عنوان بسيجي در جبهه حضور يافت. شانزدهم مرداد 1362، در مهران توسط نیروهای عراقی بر اثر اصابت گلوله تانك به شكم، شهيد شد. مزار وي در گلزار شهداي روستاي لاسجرد زادگاهش واقع است. او را محسن نيز مي‌ناميدند.

*******************************************
منبع: بنیاد شهید و امور ایثارگران استان سمنان
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده