هنوز هم برای طالبان علم و دانش، نور و دانایی هدیه می کنند.
سیره روحانی شهید محمد علی شفیع زاده

هدیه نور!

هدیه نور
"پسرم! این پول را بگير. برو برای خودت یک پيراهن خوب بگير..."
محمدعلی پول را از مادر گرفت و به سید خندان رفت وقتی برگشت یک بغل کتاب همراهش بود. مادرش با تعجب پرسيد: پس لباس نو کو؟ گه برای لباس نرفته بودی؟ محمدعلی در حالی که لبخندی بر لب داشت گفت: "من الان بيشتر از هر چيز به کتاب نياز دارم"
علاقه بسياری به کتاب و درس و بحث داشت. پدر هم بارها برای خرید لوازم شخصی و کفش به محمدعلی پول داده بود ولی هربار با رفتن به ناصرخسرو کتاب ميخرید و می آورد.
بعد از شهادتش کتاب ها به کتابخانه تيکه حضرت ابوالفضل(ع) دامغان هدیه شد که هنوز هم برای طالبان علم و دانش، نور و دانایی هدیه می کنند.
"برگرفته از خاطرات پدر شهيد و آقای مرادبيگی داماد شهيد"
 
*** 
خیابان ورود ممنوع!
ماشين به آرامی پشت چراغ قرمز چهار راه توقف کرد. محمدعلی از نگاه ها و حرکت راننده فهميد که قصد دارد وارد خيابانی شود که تابلوی ورود ممنوع در جلوی آن به خوبی نمایان بود. راننده تصور ميکرد با حضور یک روحانی در ماشين، پليس کاری به کار او ندارد و به راحتی از تخلف او ميگذرد.
محمدعلی گوشه های عبای خود را جمع کرد و فوری از ماشين پياده شد. در همان حال رو کرد به راننده و گفت: آقای محترم! این کارتون خلافه و شما می خواستين از لباس روحانيت من سو استفاده کنين بعد یک ماشين دیگر کرایه کرد و خود را به مقصد رساند.
"برگرفته از خاطرات آقای مرادبيگی داماد شهيد"
 
منبع: کتاب شهدای روحانی شهرستان دامغان / بنیاد شهید وامور ایثارگران استان سمنان
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده