نویسنده یار محمد عرب عامری
نگاهی به هم کردیم و خندیدیم. همه همین طور بودند.
زندگینامه شهید رضا قندالی
در تاریخ ششم آبان هزار و سیصد و چهل و سه در روستاي فروان شهرستان گرمسار به دنیا آمد. تا کلاس پنجم ابتدایی درس خواند. نوجوان بود،که انقلاب اسلامی پیروز شد.
با شروع جنگ بارها به صورت بسیجی به جبهه رفت. شوخ طبعی او باعث شد تا افراد با او اُنس بگیرند. به عضویت سپاه درآمد.
هربار که اعزام میشد، تعداد زیادي از بسیجی ها به همراه او به منطقه میرفتند.
بعد از شهادت مجید کمالی، با همسر او ازدواج کرد. حاصل این ازدواج یک فرزند پسر است.
در آخرین سفر در تاریخ بیست و پنجم اسفند هزار و سیصد و شصت و شش در منطقه ماؤوتعراق مورد حملهي شیمیایی شبانهي دشمن قرار گرفت و به شهادت رسید. جنازهاش پس از انتقال به محل و تشییع، در زادگاهش به خاك سپرده شد.

قسمتی از متن کتاب
در میان سر و صداي گریه و سینه زنی متوجه آقارضا شدم که در تاریکی
بین بچه ها راه می رود و می گوید:«گلاب! گلاب!.»
با خودم فکر کردم، احتمالا آقارضا از انجام نقشه اش منصرف شده! دارد به بچه ها گلاب می زند.
به من که رسید شیشه ي گلاب را به دستم زد و گفت: «گلاب!»
من هم مثل بقیه دودستم را باز کردم و از نقشه ي او غافل بودم. او در همان تاریکی توي دسته اي من هم گلاب ریخت.
با تمام شدن دعا چراغ ها را روشن کردند. یکباره دیدم همه صورت ها به پهناي دودست سیاه شده است.
 به بغل دستی گفتم«چرا صورتت رو سیاه کردي؟» 
گفت:«تو چرا رو سیاه شدي؟»
نگاهی به هم کردیم و خندیدیم. همه همین طور بودند. آقارضا مقداري جوهر توي گلاب ریخته و با استفاده از تاریکی به همه تعارف گلاب کرده بود.

راوی : آقاي بهمن دهقانی

مشخصات کتاب:
خاطرات شهید رضا قندالی
نویسنده یار محمد عرب عامری
شمارگان 2000 جلد
224 صفحه
نشر زمزم هدایت - تابستان 1386
قیمت 1300
این کتاب توسط بنیاد شهید و امور ایثارگران استان سمنان به چاپ رسیده است

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده