خاطراتی از شهید محمد باقر جمال
یک هفته توی آب ماندیم به جای غذا علف خوردیم تا نیرو های خودی ما را نجات دادند.

نزدیک اذان ظهر جمال گفت:«بچه ها! یادتون باشه نمازتون رو اول وقت بخونین!».

«ما که توی آب گیر افتادیم، چجوری نماز بخونیم!».

«من که پاهام دیگه جون نداره!».

جمال به صورت تک تک آنها نگاهی انداخت و گفت:«شاید این طوری خدا زودتر گناهانمون رو ببخشه!».

یک هفته توی آب ماندیم به جای غذا علف خوردیم تا نیرو های خودی ما را نجات دادند.

شهید محّمد باقر جمال

برگرفته از خاطره علی اکبر جلیلی (همرزم شهید)

منبع : بنیاد شهید و امور ایثارگران استان سمنان 

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده