تربیت فرزند / خاطرات یاز شهید والامقام محمد اسماعیل پیوندی
به خودم آمدم. حاصل آن سالها را روبه روی خودم می دیدم.

نگرانش شده بودم. حق داشتم. حتی بعضی از بچه های خانواده مذهبی هم در آلودگی و فساد جامعه غرق شده بودند. اغلب نزدیکی های نیمه شب بیرون می رفت. بالاخره یک شب طاقت نیاوردم و دنبالش راه افتادم. خیلی مراقب بودم اگر مرا می دید، می توانست همه چیز را حاشا کند. از هر کوچه ای که رد می شدیم، انگار روزهای عمر محمد اسماعیل را پشت سر می گذاشتم. مرتب با خودم کلنجار می رفتم. انتهای این کوچه حاصل تربیت آن سالها بود. من که چیزی کم نگذاشته بودم. همیشه در خانه حرف از قرآن بود و دعا.

به خودم آمدم. حاصل آن سالها را روبه روی خودم می دیدم. جوان هایی که یک جا جمع شده بودند و محّمد اسماعیل داشت برایشان می خواند. تا آن موقع نمی دانستم محّمد اسماعیل دعای «توسل» را آن قدر زیبا می خواند.

شهید محّمد اسماعیل پیوندی

برگرفته از خاطره پدر شهید

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده