شنبه, ۱۳ شهريور ۱۳۸۹ ساعت ۰۸:۱۳
ما را از آغاز اين قصد نبوده است و از اين پس نيز نخواهد بود كه در مقام معارضه با نشرياتي برآييم كه پاسدار ساحت دين و دينداري هستند و حرمت تفكر و هنر متعالي را نگاه مي دارند. اما از سوي ديگر، برآن قصد بوده ايم و خواهيم بود كه اگر ساحت دين مورد هجوم كج انديشان واقع شود، با همه وجود به دفاع از آن برخيزيم تا آن نهال تازه رسته اي كه با انقلاب اسلامي در خاك مستعدّ اين كشور پا گرفته است، در حريمي از تقدس فرصتي براي رشد بيابد و به مصداق اَصلُها ثابِتٌ و فَرعُها في السّماءِ (1) شاخ و برگ تا آنجا بگستراند كه چتر عالمگيرش سايه بر سراسر سيّاره بيندازد.

ما را از آغاز اين قصد نبوده است و از اين پس نيز نخواهد بود كه در مقام معارضه با نشرياتي برآييم كه پاسدار ساحت دين و دينداري هستند و حرمت تفكر و هنر متعالي را نگاه مي دارند. اما از سوي ديگر، برآن قصد بوده ايم و خواهيم بود كه اگر ساحت دين مورد هجوم كج انديشان واقع شود، با همه وجود به دفاع از آن برخيزيم تا آن نهال تازه رسته اي كه با انقلاب اسلامي در خاك مستعدّ اين كشور پا گرفته است، در حريمي از تقدس فرصتي براي رشد بيابد و به مصداق اَصلُها ثابِتٌ و فَرعُها في السّماءِ (1) شاخ و برگ تا آنجا بگستراند كه چتر عالمگيرش سايه بر سراسر سيّاره بيندازد.

مقاله « آفات هنر ديني » (2) اگر درشرايط ديگري جز اين چاپ مي شد هرگز مورد اعتناي ما قرار نمي گرفت، خصوصاً آنكه شيوه نگارش و محتواي آن حكايت از آن دارد كه نويسنده با فلسفه و تفكر فلسفي آشنايي چنداني ندارد و فقط بر مبناي مشهورات عاميانه قرن نوزدهم اروپا درباره انسان و جهان مي انديشد؛ اما در اين شرايط خاصي كه اكنون انقلاب اسلامي با آن مواجه است، حتي در مورد مقاله اي چنين نيز مسامحه جايز نيست.

بعد از قبول قطعنامه 598 و خصوصاً بعد از ارتحال حضرت امام (ره)، هجوم فرهنگي سازمان يافته اي در داخل و خارج از كشور عليه انقلاب و اصول آن آغاز شد و بُخارات مسموم آن شتابزده فضاي مطبوعات را فرا گرفت. ما نمي دانيم كه اين مقاله تا چه حد با آن هجوم متشكل پيوند دارد، اما هر چه هست، از آن آبشخور است كه سيراب مي شود و در اين ميان آنچه اسباب تعجب ما را فراهم داشته اين است كه اين مقاله در نشريه اي چاپ شده كه منتسب به نظرگاه ديني در هنر است.

بنابراين، ما بر خود لازم مي دانيم كه در برابر شبهات طرح شده در مقاله مذكور جوابهايي مقتضي و مختصر بدهيم و بديهي است كه اين مقابله فقط با مقاله « آفات هنر ديني » است و نه با نشريه « هنرهاي زيبا » كه ما آن را تا آنجا كه از حريم انقلاب و مقدسات آن دفاع ميكند، از خود مي دانيم.

مقاله مذكور در اصل عنوان « آفات انديشه ديني » داشته است و شايد هم « آفات انديشه ديني در هنر » چرا كه هم در روي جلد و هم در فهرست صفحه سه، مقاله كذايي عنوان « آفات انديشه ديني » دارد و احتمالاً در هنگام صفحه بندي، از آنجا كه ديده اند عنوان « آفات انديشه ديني » مي تواند محلّ شبهه و بسيار سؤال انگيز باشد، آن را به عنوان « آفات هنر ديني » برگردانده اند.

از نظر نويسنده مقاله، آفات ذكر شده آفاتي است كه اصلاً به انديشه ديني باز مي گردد و هنر در اين ميانه بهانه اي بيش نيست و اگر چه ما سابقه اين تفكر و ريشه هاي آن را خوب مي شناسيم، اما از آنجا كه مقاله مذكور استحقاق اعتنايي بيش از اين را ندارد، بررسي سابقه تاريخي و مبادي و مباني اين تفكر را به مهلتي ديگر واگذار مي كنيم و فقط به موارد رديف شده در مقاله بر اساس همان شماره رديف جواب مي دهيم:

1- انديشه ديني اصلاً يك « فرايند تاريخي » نيست كه « حاصل فكر و ذهن بشر » باشد تا به زعم نويسنده مقاله « مظنونات و وهميات بشري » در آن جلوه كند. نويسنده مقاله، همان طور كه عرض شد، بر مبناي مشهورات عاميانه قرن نوزدهم اروپا نخست دين را تا حدّ يك « محصول ذهني و فكري بشري » تنزل مي دهد و سپس، با اين قضيه كبري كه « پس معارف ديني هم دچار آفات مي شوند »، مي خواهد بنيان برهاني را استوار كند كه از اصل فاسد است.

تفكر ديني مبتني بر وحي است و اصلاً محصول تكامل تاريخي بشر نيست كه بتوان درباره آن اين گونه انديشيد. محتواي همه اديان آسماني نيز يكي است و اگر اسلام را كاملترين اديان مي دانيم، مقصود از اين تكامل هرگز تكامل تاريخي نيست. اگر چه تكامل خطي تاريخي و نظريه ترقي نيز از وهميات و خرافات تفكر جديد غربي است، اما اگر عين اين حقيقت هم باشد، باز اين دو لفظ تكامل فقط در لفظ مشتركند نه در معنا. و يا بافته هاي بي اصل و ريشه ماترياليست ها آمده، بلكه كمال در انديشه ديني به مفهوم تعالي روح است كه در آياتي چون اِلَي اللهِ المَصيرُ (3) و يا اِلي رَبّكَ المُنتَهي (4) معنا شده است. « تعاليِ ادواري روح كلي بشر» اقتضا دارد كه حقيقت دين از طريق وحي، در طّي مراحلي متعدد نازل شود. حقيقت دين واحد است و اختلافات نه در اصل كه در فروع است و لذا همه پيامبران به تصريح قرآن مصَّدق اديان پيش از خود بوده اند. انحرافات و تحريفاتي را هم كه در اديان پيش از اسلام روي نموده است نبايد به اصل و حقيقت تفكر ديني بازگرداند، چنان كه در قرآن نيز خطاب به اهل كتاب آمده است: قُل يا اَهلَ الكِتابِ تَعالَوا اِلي كَلِمَةٍ سَواءٍ بَينَنا و بَينَكُم اَلاّ نَعبُدَ اللهَ و لا نُشرِكَ بِهِ شَيئاً و لا يَتّخِذَ بَعضُنا بَعضاً اَرباباً مِن دُونِ اللهِ (5) كه اشاره دارد به كَلِمَةٍ سَواءٍ بَينَنا و بَينَكُم – كلمه اي كه بين ما و شما، اي اهل كتاب، مشترك است: اينكه جز خدا را نپرستيم و به او حتي ذره اي شرك نورزيم و ولايت ديگري را جز او نپذيريم.

باز هم بر اساس حُسن ظن، اگر فرض كنيم كه انتقادات نويسنده ناظر به انحرافات و تحريفاتي است كه در اديان واقع شده، غالب آن مواردي كه ايشان به مثابه آفات نام برده اند – شهود قلبي، كل نگري و مطلق گرايي – عين حقيقت دين هستند و با نفي آنها نه فقط آفات كه اصل دين نفي خواهد شد.

2- هنري را كه امروز در جامعه ما تجلي كرده است، اگر چه توسط هنرمندان ديندار و مؤمن ظهور يافته باشد، نمي توان « هنر ديني » خواند تا آنجا كه ما مي دانيم كسي هم چنيني ادعايي ندارد كه هنر خود را مصداق مفهوم هنر ديني بداند.

هنر منتسب به انقلاب اسلامي را مي توان هنر ديني خواند. هنرمندان مؤمن، اعم از شاعران، نويسندگان، نقاشان... و يا فيلمسازان، « مادّه » هنر خويش را از غرب گرفته اند و فقط مي كوشند كه به آن صورتي (6) متناسب با معتقدات خويش ببخشند، حال آنكه هنر ديني نه فقط در محتوا يا صورت، كه در قالب و مادّه كار خود نيز منشأ گرفته از دين است، و لذا مصداق اين اصطلاح هنر ديني را فقط مي توان در اعصار پيش از رنسانس جست و جو كرد نه امروز؛ امروز همه هنرهاي موجود متأثر از غرب و تفكر عصري آن هستند، اگر چه بعد از پيروزي انقلاب اسلامي ضرورتاً درهمه هنرها حركاتي بسيار اميدوار كننده براي دستيابي به استقلال فرهنگي – يا به تعبير مصطلح، براي بازگشت به خويش – انجام گرفته است كه بعضاً به نتايج قابل ذكري نيز دست يافته اند.

نويسنده در اينجا هنر و تفكر اساطيري را با هنر و تفكر ديني خلط كرده است، گذشته از آنكه اسطوره نيز تصوري كاملاً عاميانه دارد و حتي به نظريات « يونگ » (7) و اتباعش نيز درباره اسطوره مراجعه نكرده است تا از ايـن تنگ نظري در رابطه اسطوره و حقيقت نجات يابد. نويسنده، مقاله « مطالعاتي در هنر ديني » اثر « فريتهوف شووان » (8) را نيز به قصد جدل خوانده است و اگر نه، وراي حجاب غرض ورزي ها مي توانست با استفاده از همان مقاله ارزشمند بر بسياري ازاين ظاهر نگري هاي منور الفكري متعلق به قرن نوزدهم غلبه كند و خود را برهاند. در اين تفكر متأثر از اومانيسم (9) اختيار بشر با تقدير الهي معارضه دارد و براي انسان موجوديت و هويتي مستقل از خدا و عالم خلقت فرض مي شود و آنگاه بر اساس اين مقدمات، اينچنين حكم مي شود كه در هنر ديني اختيار انسان خيالي بيش نيست.

در تفكر ديني اصلاً اختيار بشر در تعارض با تقدير الهي قرار ندارد و اصولاً اين دو نمي توانند هم عرض يكديگر واقع شوند تا چنين فرضي مجوز پيدا كند. حقيقت اين است كه انسان با اختيار خويش تقدير الهي را رقم مي زند و اصلاً اختيار بشر جلوه « اسم مختار » خداوند است. اين نوشته تحمل تفصيلي بيش از اين را ندارد.

عدم بروز نحله ها و سبك هاي متفاوت هنري نيز در هنر ديني به آن دليل است كه هنر ديني هنر وحدت و توحيد است، حال آنكه هنر امروز هنر كثرت است. در هنر ديني همه كثرات از طريق مثالهاي مجرّد در وحدت و توحيد مستحيل مي گردند و لذا عدم بروز سبك ها در هنر ديني حُسن و جمال آن است نه نقص و عيب آن.

3- در اينجا باز هم براي چندمين بار نويسنده آفات را بر شمرده و اولين آفت را « غفلت از زيبايي هاي دنيا و جدي نگرفتن آنها » دانسته است و دومين آفت را « انحصار هنر در رمز و تمثيل و اسطوره ».

در تفكر ديني جهان سراسر آيتي است براي حق، و همه موجودات آيات و مثال هايي براي حقيقت هستند و لذا حُسن و زيبايي عالم نيز هر چه هست از خداست:

حُسن روي تو بـه يك جلوه كه در آينه كرد
ايـن همــــــه نـقش در آييــنـه اوهـام افتـاد

آنچه كه انسان را از خدا غافل مي كند نه زيبايي ها كه « تعلق يافتن به زيبايي ها » ست و همان طور كه مذكور افتاد، در تفكر ديني اصلاً طبيعت و يا انسان نه تنها در تعارض با عالم معنا و آخرت نيستند، بلكه خود، مثال ها يا مثال هايي براي رسيدن به عوالم مجرد هستند: و لَهُ المثَلُ الاَعلي في السّمواتِ و الاَرض(10)؛ و لذا؛ اصلاً در كار هنر چاره اي جز روي آوردن به تمثيل و تمثّل نيست. در هنر امروز هم همين است و آنان خود در « نشانه شناسي » به اين حقيقت رسيده اند كه همه چيز، اعم از نقوش و اجسام يا كلمات در هنر، نشانه هايي براي رسيدن به معاني و يا احساساتي متناسب هستند.

اگر هم نويسنده مقاله « رمز » را نه به معناي عامّ سمبل بلكه نزديك به معناي معما و لغز گرفته است نيز بايد گفت كه رمزگرايي در هنر ديني امري مربوط به فطرت بشر و رابطه او با عالم مجردات است. رفتن به سمت تجريد در هنر امري اجتناب ناپذير است، چنان كه در هنر مدرن نيز به نحوي ديگر اين سير به سوي انتزاع واقع شده و در مرحله اي از تاريخ به آبستراكسيون (11) محض انجاميده است. چيزي كه نويسنده بدان توجهي نداشته اين است كه رابطه انسان گذشته با آثار هنري خويش كاملاً متفاوت است با رابطه اي كه بشر امروز با هنر مي گيرد. انسان گذشته هرگز هنر را براي حديث نفس يا بيان خويشتن، گريز از واقعيت استغراق و تلذذ و يا آرامش نمي خواهد؛ او در هنر به اقتضاي فطري خلاقيت و جودي خويش پاسخ مي گويد كه جلوه اي از خلاقيت خداست و بدين ترتيب، هنرمند در هنر خويش وسيله اي براي تقرب به خدا مي جويد. و البته باز هم ذكر اين نكته لازم است كه هنر ديني در اين روزگار حتي در ميان ما مصداقي ندارد و اگر سخن از هنر ديني به ميان مي آيد، از يك سو راجع به گذشته هاست و از سوي ديگر راجع به افقي كه در پيش روي داريم.

« كاركردهاي اجتماعي هنر » - تعبير از نويسنده مقاله است – مورد انكار كسي نيست؛ آنچه هست اين است كه به اعتقاد ما اگر كاركرهاي ديگر هنر نيز از آن روح متعالي كه اصل و حقيقت و جود انسان است مايه و مدد نگيرد جز به ابتذال منتهي نمي شود، آنچنان كه در اين عصر مصاديق بسياري بر اين مدعا وجود دارد.

« مواجهه با تزيين » نيز كه به زعم نويسنده مقاله آفت چهارم است، يك مواجهه خيالي بيش نيست. نويسنده بدون اطلاع از مباني و مبادي هنر ديني، اولاً آثار هنري مؤمنان را مصداق هنر ديني انگاشته است و بعد در سايه اين اشتباه كلي مدعياتي پرورانده است كه از اصل موضوعيتي ندارند.

زينت هم در تفكر ديني نه تنها مذموم نيست كه در آياتي چون و زَيَّنَّا السَّماءَ الدُّنيا بِمَصابيحَ (12) و يا خُذُوا زينَتَكُم عِندَ كُلّ مَسجدٍ (13) و... مورد مدح و توصيه نيز قرار گرفته است. آنچه كه به شيطان نسبت داده مي شود – لَاُزَيِّنَنَّ لَهُم في الاَرضِ (14) – زينت به مثابه تعلقي است كه انسان را از سير الي الله و طيّ طريق تعالي باز مي دارد. زينت هم مي تواندمحملي براي عبور به عوالم بالاتر باشد و هم بندي براي ماندن و گنديدن؛ و آنچه كه مذموم است اين دومي است. بگذريم از آنكه جملاتي چون « همان طور كه با رنج و درد و سختي مي توان به خدا رسيد، با شادي و سر مستي و زيبايي هم مي توان به خدا رسيد » جز لفّاظي عوام فريبانه هيچ نيست.

درباره آفت پنجم كه به زعم ايشان « بينش تقديري هنر ديني » است پيش از اين سخن رفت و درباره آفت ششم نيز كه « مطلق گرايي در هنر ديني » باشد> بايد همان مطلبي را عنوان كنيم كه پيش از اين گفتيم:

مطلق گرايي عين دين و از لوازم تفكر ديني است و با نفي آن، همان طور كه عرض شد، اصل دين نفي خواهد شد. اما اين مطلق گرايي فقط در عرصه نظر است و در عمل، از آنجا كه حقيقت مطلق در نسبت ها و حدود و مقادير ظهور يافته است، لاجرم بايد شيوه اي در پيش گرفت كه مقتضيات و شرايط و ضرورت هاي زماني و مكاني نيز ملحوظِ نظر واقع شود تا، آنچنان كه في المثل در مقرنس كاري هاي هنر اسلامي مشهود است، نسبت ها و كثرات به تدريج و با نظم خاصي در حقيقتِ واحد و مطلق مستحيل گردد.

اگر چه مقاله اي اينچنين تحمل مباحثي از اين قبيل را نمي آورد، اما بايد اين نكته نيز مورد تذكر قرار گيرد كه اصلاً حكمت وجود حدود و نسبت ها و مقادير در عالمِ امكان همين است كه انسان از طريق سلب اين صفات به حقيقتِ نامحدود و مطلق و بي نهايت دست يابد، آنچنان كه حضرت امام (ره) نيز در حديث سي و پنجم از « اربعين حديث » و در بعضي از مباحث « مصباح الهدايه » فرموده اند: « كمال مصداق عرضي سلب نقص است. » (15)

ما اكنون در عصر شكوفايي و احياي ديگرباره تفكر ديني زندگي مي كنيم و لذا بايد اميدوار باشيم كه در جهان فردا تمدن و هنري كه بتوان آن را ديني خواند پاي به منصه ظهور بگذارد و اگر نه، امروزه جز هنر غربي چيزي رايج نيست و هنرمنداني هم كه از ساحت دين پاسداري مي كنند، همان طور كه عرض شد تلاش مي كنند كه به مادّه هنر غربي صورتي متناسب با معتقدات مذهبي و تفكر ديني خويش ببخشند.

... و اما در اصطلاح هنر ديني نيز سخن بسيار است كه ما براي پرهيز از اطاله كلام به تذكري مجمل بسنده مي كنيم و در مي گذريم.

اگر انسان بر اصل فطرت و حقيقت خلقت خويش باقي بماند، هر چه از او به ظهور رسد لامحاله ديني است و در شرايطي چنين، اصلاً اطلاق صفت ديني براي هنر، تفكر و يا تمدن وجهي ندارد، چرا كه هر چه هست ديني است. تعابير تفكر، هنر و يا تمدن ديني نيز هنگامي رواج مي يابد كه انسان از اصل فطرت خويش، و به تبع آن از دين، فاصله مي گيرد و به مصداق آن ماهي كه از آب دور افتاده بود، تازه تفاوت موجود بين تفكر ديني و غيرديني را باز مي يابد. بنابراين، اصطلاح هنر ديني و يا هنر قُدسي نيز بعد از رنسانس و در تمدن امروز رواج يافته است و معناي آن نيز، خلاف آنچه نويسنده مقاله پنداشته، هرگز هنري نيست كه در قوالب و موادّ هنري، جديد و در محتوا يا مضمون و موضوع، ديني باشد؛ هنر ديني مادّه و صورت، قالب و محتوا را، هر دو، از دين مي گيرد و درست خلاف آنچه نويسنده محترم پنداشته اند، الهامات و شوارق ديني و عرفاني، خود عين هنر هستند، نه آنكه الهامات و اشراقات ديني در قالب هايي مجزا و منفكّ از خويش تزريق شوند.

بنابراين، حقير دوستانه از خدمت نويسنده مقاله درخواست مي كنم كه اين بار ديگر، و نه به قصد جدل، مقاله « مطالعاتي در هنر ديني » را مطالعه كنند و به كمك آن، خود را از قيد مشهورات عوام فريبانه منورالفكري قرن نوزدهم برهانند؛ آفات غرض ورزي همواره دامان همان كسي را خواهد گرفت كه بدان دست يازيده است.

پي نوشت ها
1- سوره ابراهيم، آيه 24

2- مجيد محمدي، آفات هنر ديني، هنرهاي زيبا، 3، شهريور و مهر1368

3- سوره آل عمران، آيه 28

4- سوره نجم، آيه 42

5- سوره آل عمران، آيه 64

6- در اينجا صورت به معناي ارسطويي آمده است نه به معناي مشهوري كه از آن برداشت مي شود.

7- Garl Gustav Jung :روانشناس و روانكاو سوييسي(1961- 1875)

8- نويشنده آلماني

9- humanisme: مذهب اصالت انسان

10- سوره روم، آيه 27

11- انتزاع

12- سوره فصلت، آيه 12

13- سوره اعراف، آيه 31

14- سوره حجر، آيه 39

15- امام خميني، شرح چهل حديث(اربعين حديث)، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، ص 609



منبع : نرم افزار چندرسانه هنر خاكي منتشر شده توسط موسسه فرهنگي هنري شهيد آويني
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده